ارتباطات بین فرهنگی و شایستگی
بین فرهنگی ارتباطات و شایستگی در رادیو ICERM شنبه، 6 اوت 2016 در ساعت 2 بعد از ظهر به وقت شرقی (نیویورک) پخش شد.
مجموعه سخنرانی های تابستانی 2016
موضوع: "ارتباطات بین فرهنگی و شایستگی"
مدعوین مدعو:
بت فیشر-یوشیدا، دکترا، (CCS)، رئیس جمهور و مدیر عامل شرکت فیشر یوشیدا بین المللی, LLC; مدیر و دانشکده کارشناسی ارشد در مذاکره و حل تعارض و مدیر اجرایی کنسرسیوم پیشرفته برای همکاری، تضاد و پیچیدگی (AC4) در موسسه زمین، هر دو در دانشگاه کلمبیا. و مدیر برنامه صلح و امنیت جوانان در AC4.
ریا یوشیدا، MA، مدیر ارتباطات در فیشر یوشیدا بین المللی.
متن سخنرانی
ریا: سلام! نام من ریا یوشیدا است.
بث: و من بث فیشر-یوشیدا هستم و امروز مایلیم با شما در مورد زمینه درگیری های بین فرهنگی صحبت کنیم و از تجربیاتی که داشته ایم یا شخصاً در کار خود و زندگی در سراسر جهان یا در محل کار و کار ما با مشتریان و این می تواند در چند سطح مختلف باشد، یکی می تواند در سطح فردی با مشتریان باشد که در سناریوی مربیگری با آنها کار می کنیم. دیگری می تواند در سطح سازمانی باشد که در آن ما با تیم هایی کار می کنیم که بسیار متنوع یا چندفرهنگی هستند. و حوزه سوم می تواند زمانی باشد که ما در جوامعی کار می کردیم که در آن شما گروه های مختلفی از افراد دارید که معانی مختلفی را برای عضویت در آن جامعه قائل هستند.
بنابراین همانطور که می دانیم، جهان در حال کوچکتر شدن است، ارتباطات بیشتر و بیشتر وجود دارد، تحرک بیشتری وجود دارد. مردم می توانند به طور منظم تری با افراد مختلف یا دیگران ارتباط برقرار کنند، بسیار بیشتر از همیشه. و برخی از آن فوقالعاده، غنی و هیجانانگیز است و تنوع زیادی، فرصتهایی برای خلاقیت، حل مشکلات مشترک، دیدگاههای متعدد و غیره به ارمغان میآورد. و از طرف دیگر، این فرصتی است برای ایجاد تضادهای فراوان، زیرا ممکن است دیدگاه کسی با دیدگاه شما یکی نباشد و شما با آن مخالف باشید و با آن مخالفت کنید. یا شاید سبک زندگی کسی با شما یکی نیست و دوباره با آن مشکل دارید و شاید مجموعهای از ارزشها و غیره دارید.
بنابراین میخواهیم با چند مثال واقعیتر از آنچه واقعاً اتفاق افتاده است بررسی کنیم و سپس یک قدم به عقب برداریم و از برخی از ابزارها و چارچوبهایی که در کار و زندگیمان استفاده میکنیم برای کشف برخی از آن موقعیتها استفاده کنیم. به طور کامل تر بنابراین شاید بتوانیم با مثالی از ریا شروع کنیم که شما در ایالات متحده و ژاپن بزرگ شده اید و شاید اتفاقی برای شما افتاده باشد که نمونه ای از درگیری بین فرهنگی باشد.
ریا: مطمئن. به یاد دارم زمانی که 11 ساله بودم و برای اولین بار از ژاپن به ایالات متحده نقل مکان کردم. در مدرسه یکشنبه بود، داشتیم دور کلاس می چرخیدیم و خودمان را معرفی می کردیم، نوبت من شد و گفتم: سلام، اسم من ریا است و خیلی باهوش نیستم. این یک پاسخ خلبان خودکار 11 ساله در مقدمه بود و اکنون، با تأمل بر آن، متوجه می شوم که ارزش ها در ژاپن داشتن فروتنی و احساس فروتنی است، چیزی که من سعی می کردم دنبالش بروم. اما در عوض، پاسخی که از همکلاسیهایم دریافت کردم، یک ترحم بود - "اوه، او فکر نمیکند باهوش باشد." و لحظهای بود که احساس کردم در زمان معلق شدهام و درونی کردم: «اوه، من دیگر در همان محیط نیستم. سیستمهای ارزشی یا پیامدهای یکسانی از آن وجود ندارد» و من مجبور شدم وضعیت خود را دوباره ارزیابی کنم و متوجه شدم که تفاوت فرهنگی وجود دارد.
بث: مثال خیلی خوبی آنجاست، جالب است. من تعجب می کنم که وقتی شما آن را تجربه کردید، پاسخی را که پیش بینی می کردید دریافت نکردید، پاسخی را دریافت نکردید که در ژاپن می گرفتید، و در ژاپن احتمالاً یکی از ستایش ها بود. نگاه کن چقدر متواضع است، چه بچه شگفت انگیزی.» در عوض شما ترحم کردید و سپس، از نظر احساسی که داشتید و پاسخ های سایر دانش آموزان در مورد آن چه فکر می کردید.
ریا: پس لحظه ای بود که احساس جدایی از خودم و دیگران کردم. و من به شدت می خواستم با همکلاسی هایم ارتباط برقرار کنم. فراتر از ارزشهای فرهنگی ژاپنیها یا آمریکاییها، این نیاز بشری وجود داشت که بخواهد با افراد دیگر ارتباط برقرار کند. و با این حال این گفتگوی درونی برای من اتفاق می افتاد، یکی از درگیری ها که در آن احساس می کردم "این افراد مرا درک نمی کنند" و همچنین "چه اشتباهی انجام دادم؟"
بث: جالب هست. بنابراین شما چیزهای زیادی گفتید که من دوست دارم در حالی که به جلو می رویم کمی باز کنم. پس یکی این است که شما احساس جدایی از خود و همچنین جدایی از افراد دیگر و ما به عنوان انسان، همانطور که برخی گفته اند، حیوانات اجتماعی، موجودات اجتماعی هستیم که نیاز داریم. یکی از نیازهای شناسایی شده که افراد مختلف آن را شناسایی کرده اند، یک سری نیازهای کلی و خاص است که باید به آن ها متصل شویم، تعلق داشته باشیم، با دیگران باشیم، و این یعنی شناخته شدن، به رسمیت شناخته شدن، ارزش گذاری شدن. ، حرف درست را بزند. و این یک پاسخ تعاملی است که در آن ما چیزی را می گوییم یا انجام می دهیم، می خواهیم پاسخ خاصی را از دیگران برانگیزیم که باعث می شود نسبت به خود، روابطمان، درباره جهانی که در آن هستیم احساس خوبی داشته باشیم، و سپس این به نوبه خود پاسخ بعدی را برانگیزد. ما اما تو این را نمی فهمیدی گاهی اوقات افراد، هر یک از ما، در موقعیت هایی مانند آن ممکن است خیلی سریع قضاوت کنند و سرزنش کنند و این سرزنش می تواند به اشکال مختلف ظاهر شود. یکی ممکن است دیگری را سرزنش کند - «آنها چه مشکلی دارند؟ آیا آنها نمی دانند که قرار است به روش خاصی پاسخ دهند؟ آیا آنها نمی دانند که قرار است من را بشناسند و بگویند "اوه وای، او چقدر متواضع است." آیا آنها نمی دانند که قرار است این اتفاق بیفتد؟» شما همچنین گفتید "شاید مشکلی برای من وجود داشته باشد"، بنابراین گاهی اوقات ما این سرزنش را از درون خود می اندازیم و می گوییم "ما به اندازه کافی خوب نیستیم". ما درست نیستیم ما نمی دانیم چه خبر است.» این باعث کاهش عزت نفس ما می شود و سپس انواع مختلفی از آن واکنش نشان می دهد. و البته در بسیاری از موقعیتها ما سرزنش کردهایم که هر دو طرف را میرویم، دیگری را سرزنش میکنیم و خودمان را سرزنش میکنیم، نه اینکه در آن موقعیت یک سناریوی خیلی خوشایند ایجاد کنیم.
ریا: آره. سطحی از تعارض وجود دارد که در سطوح چندگانه رخ می دهد - داخلی و خارجی - و آنها متقابلاً منحصر به فرد نیستند. تعارض راهی برای ورود به یک سناریو و تجربه به طرق مختلف دارد.
بث: درست است، واقعی. و بنابراین وقتی کلمه تعارض را می گوییم، گاهی اوقات مردم به دلیل سطح ناراحتی خودمان در مدیریت تعارض، واکنش هایی نسبت به آن نشان می دهند. و من می گویم "چند نفر از تعارض دوست دارند؟" و اگر من این سوال را بپرسم، اساساً هیچ کس دست خود را بلند نمی کند. و من فکر می کنم چند دلیل وجود دارد که چرا؛ یکی این است که ما نمی دانیم چگونه تعارض را به عنوان یک ابزار روزمره مدیریت کنیم. ما درگیریهایی داریم، همه درگیریهایی دارند، و سپس نمیدانیم چگونه آنها را مدیریت کنیم، به این معنی که آنها خوب از آب در نمیآیند، به این معنی که ما روابط خود را از بین میبریم یا آسیب میرسانیم و طبیعتاً میخواهیم چند تکنیک داشته باشیم، اجتناب کنیم. آنها را سرکوب می کنند و کاملاً از آنها دور می شوند. یا میتوانیم در مورد وضعیت درگیری فکر کنیم، بگوییم: «میدانی، اینجا چیزی در حال وقوع است. این احساس خوبی ندارد و من راهی پیدا می کنم تا احساس بهتری نسبت به وضعیت داشته باشم و ظاهر شدن این درگیری ها را به عنوان فرصتی برای ایجاد درگیری خوب یا درگیری سازنده در نظر بگیرم. بنابراین فکر میکنم این جایی است که ما فرصتی برای تمایز تعارض سازنده داریم، یعنی فرآیند سازنده پرداختن به تعارض که منجر به یک نتیجه سازنده میشود. یا یک فرآیند مخرب از نحوه مدیریت موقعیت درگیری که منجر به یک نتیجه مخرب می شود. و بنابراین، شاید بتوانیم پس از عبور از چند نمونه دیگر از موقعیتها، کمی آن را نیز بررسی کنیم.
بنابراین شما مثالی از یک موقعیت شخصی زدید. من قصد دارم یک مثال از یک وضعیت سازمانی را بیان کنم. بنابراین در بسیاری از کارهایی که من و ریا انجام می دهیم، با تیم های چندفرهنگی در سازمان های چند ملیتی و چند فرهنگی کار می کنیم. گاهی اوقات وقتی سطوح دیگری از پیچیدگی مانند تیمهای چهره به چهره در مقابل تیمهای مجازی اضافه میشود، تشدید میشود. همانطور که می دانیم، در زمینه ارتباطات چیزهای زیادی وجود دارد که به صورت غیرکلامی اتفاق می افتد، حالات چهره، ژست ها و غیره، که وقتی مجازی هستید گم می شود، و سپس واقعاً یک پیچ و تاب کاملاً جدید در آن ایجاد می شود، زمانی که فقط در نوشتن و حتی ابعاد لحن صدا را در آنجا ندارید. البته، من حتی به همه عوارض زبانی که اتفاق میافتد نیز اشاره نکردم، حتی اگر به همان «زبان» صحبت میکنید، ممکن است از کلمات متفاوتی برای بیان خود استفاده کنید و این بهطور کلی نتیجه دیگری دارد.
بنابراین شما می خواهید به یک سازمان فکر کنید، ما به یک تیم چندفرهنگی فکر می کنیم و اکنون شما، مثلاً 6 عضو در تیم دارید. شما 6 عضو دارید که از فرهنگها، جهتگیریهای فرهنگی بسیار متفاوت میآیند، به این معنی که آنها مجموعهای دیگر از معنای حضور در یک سازمان، کار کردن، یا بودن در یک سازمان را با خود میآورند. تیم، و من از سایرین در تیم ها نیز چه انتظاری دارم. و بنابراین، اغلب در تجربه ما، تیمها در ابتدای گردهمایی نمینشینند و نمیگویند: «میدانی، بیایید بررسی کنیم که چگونه با هم کار خواهیم کرد. چگونه می خواهیم ارتباطات خود را مدیریت کنیم؟ اگر اختلاف نظر داشته باشیم چگونه می خواهیم مدیریت کنیم؟ چه کاری میخواهیم انجام دهیم؟ و چگونه تصمیم می گیریم؟» از آنجا که این موضوع به صراحت بیان نشده است و از آنجا که این دستورالعمل ها بررسی نمی شوند، فرصت های زیادی برای موقعیت های درگیری وجود دارد.
ما چند بعد مختلف داریم که استفاده کردهایم و یک مرجع فوقالعاده وجود دارد، دایرهالمعارف شایستگی بینفرهنگی SAGE، و من و ریا به اندازه کافی خوش شانس بودیم که از ما دعوت شد تا چند مورد برای آن ارسال کنیم. در یکی از مقالههایمان به چند بعد مختلف نگاه کردیم که از منابع مختلف جمعآوری کردیم و به حدود ۱۲ مورد از آنها رسیدیم. من قصد ندارم به همه آنها بپردازم، اما زوج هایی وجود دارند که ممکن است برای بررسی برخی از این موقعیت ها مرتبط باشند. به عنوان مثال، اجتناب از عدم قطعیت - برخی از جهت گیری های فرهنگی وجود دارند که نسبت به سایرین با ابهام راحت تر هستند. در مدیریت هماهنگ معنا به نام CMM، مفهوم یکی از اصول رمز و راز وجود دارد، و همه ما به صورت فردی و فرهنگی سطوح مختلفی در مورد میزان ابهام یا میزان رمز و راز داریم. و بعد از آن، به نوعی از لبه عبور می کنیم و «دیگر نیست. من دیگر نمی توانم با این موضوع کنار بیایم.» بنابراین برای برخی از افرادی که اجتناب از عدم قطعیت بسیار پایینی دارند، ممکن است بخواهند یک برنامه با دقت طراحی شده و یک دستور کار و یک برنامه داشته باشند و همه چیز را واقعاً قبل از جلسه تعریف کنند. برای دیگر موارد اجتناب از عدم قطعیت بالا، «میدانید، اجازه دهید فقط با جریان پیش برویم. ما می دانیم که باید با موضوعات خاصی مقابله کنیم، فقط خواهیم دید که در آن شرایط چه چیزی به وجود می آید. خوب، آیا می توانید تصور کنید که در اتاقی نشسته اید و کسی وجود دارد که واقعاً یک دستور کار بسیار فشرده می خواهد و شخص دیگری در واقع در برابر یک دستور کار فشرده مقاومت می کند و می خواهد بیشتر در جریان باشد و بیشتر در حال ظهور باشد. در آنجا چه اتفاقی میافتد اگر آنها در مورد اینکه چگونه برنامهها را تعیین میکنیم، چگونه تصمیم میگیریم و غیره چنین مکالمهای نداشته باشند.
ریا: آره! من فکر می کنم اینها واقعاً نکات بسیار خوبی است که ما به صورت فردی و جمعی چند وجهی هستیم و گاهی اوقات یک پارادوکس است که برعکس آن می تواند وجود داشته باشد و همزمان باشد. و کاری که این کار انجام می دهد این است که همانطور که شما اشاره کردید، فرصتی برای خلاقیت بیشتر، تنوع بیشتر و همچنین ایجاد فرصت های بیشتری برای ایجاد تعارض است. و به آن به عنوان فرصتی برای تغییر، به عنوان فرصتی برای گسترش نگاه کنیم. یکی از چیزهایی که دوست دارم برجسته کنم این است که ما سطوح عدم تحمل درون خود و سطوح اضطراب را مدیریت می کنیم، و اینکه اغلب سریع واکنش نشان می دهیم، سریع پاسخ می دهیم زیرا اضطرابی که تجربه می کنیم غیرقابل تحمل است. و به خصوص اگر زبان زیادی در مورد این موضوعات نداشته باشیم، ممکن است در عرض چند ثانیه بین افراد اتفاق بیفتد. و سطحی از مکالمه سطحی و مکالمه متا وجود دارد. ارتباط دائمی بین افراد به صورت غیرکلامی در دنیای متا اتفاق می افتد، ما زیاد وارد فلسفه های آن نمی شویم زیرا می خواهیم بیشتر به ابزار و نحوه مدیریت این موقعیت ها بپردازیم.
بث: درست. بنابراین من همچنین به این فکر می کنم که اگر بخواهیم واقعاً کمی اوضاع را پیچیده کنیم، اگر کل بعد فاصله قدرت را اضافه کنیم چه؟ چه کسی حق دارد تصمیم بگیرد که ما چه کنیم؟ آیا دستور کار داریم؟ یا با ظهور و جریان آنچه در لحظه اتفاق می افتد پیش می رویم؟ و بسته به اینکه چه جهت گیری فرهنگی نسبت به فاصله قدرت دارید، ممکن است فکر کنید که "خوب، اگر فاصله قدرت زیاد باشد، واقعاً مهم نیست که من به چه فکر می کنم یا به آن اهمیت می دهم زیرا باید آن را با مقام بالاتر در اتاق متفاوت کنم. ” اگر از یک جهت گیری فاصله کم توان هستید، مانند این است که "ما همه با هم هستیم و همه ما این فرصت را داریم که با هم تصمیم بگیریم." و دوباره، هنگامی که شما آن درگیری را دارید، زمانی که فردی را دارید که دارای مقام یا قدرت بالاتری است که فکر میکند قرار است آن تصمیمها را بگیرد، اما بعد با چالش مواجه میشود، یا وقتی متوجه میشوند که این یک چالش توسط شخص دیگری است. پیشبینی نمیکردم که شخص دیگری نظرش را درباره چیزها بیان کند، پس ما موقعیتهای دیگری داریم.
من همچنین می خواستم زمینه سومی را بیاورم که این تعارضات بین فرهنگی کجا می تواند رخ دهد، و آن در جوامع است. و یکی از چیزهایی که در دنیا در حال رخ دادن است، و به این معنی نیست که در هر نقطه از جهان اتفاق می افتد، بلکه به طور کلی، و من از تجربه خودم می دانم که سال ها در یک محله بزرگ شدم تا زمانی که به آنجا رفتم. دانشگاه در مقایسه با اکنون که به دلایل مختلف سطح تحرک بیشتری دارید. ممکن است به این دلیل باشد که ما موقعیتهای پناهندگی داریم، در یک فرهنگ تحرک داریم و غیره. حوادث روزافزون از انواع مختلف افراد از پیشینه های مختلف، گروه های قومی مختلف، جهت گیری های مختلف، در داخل یک جامعه زندگی می کنند. و بنابراین میتواند چیزی بهاندازه بوهای مختلف آشپزی باشد که واقعاً میتواند همسایهها را درک کند که واقعاً در موقعیتهای درگیری قرار بگیرند، زیرا آنها دوست ندارند، و عادت ندارند و قضاوت میکنند، بوی آشپزی که از آپارتمان همسایه میآید. یا میتوانیم محلهای داشته باشیم که در آن یک فضای عمومی مشترک مانند یک پارک یا یک مرکز اجتماعی یا فقط خود خیابانها وجود داشته باشد و مردم جهتگیریهای متفاوتی در مورد معنای اشتراک آن فضا داشته باشند و چه کسی حقوق آن فضا را دارد. و چگونه از آن فضا مراقبت کنیم و مسئولیت آن بر عهده کیست؟ الان به یاد دارم، من در شهر نیویورک بزرگ شدم و شما از آپارتمان خود مراقبت می کردید و کسی را داشتید که از ساختمان و خیابان ها و غیره مراقبت می کرد، اساساً خیابان ها واقعاً قلمرو هیچ کس نبودند. و سپس زمانی که در ژاپن زندگی میکردم، برایم خیلی جالب بود که چگونه مردم گرد هم میآیند - فکر میکنم ماهی یک یا دو بار در ماه - داوطلبانه برای رفتن و تمیز کردن پارک محله محلی گرد هم میآیند. و من به یاد دارم که از آن بسیار متاثر شدم زیرا فکر کردم "وای. اول از همه، چگونه مردم را به این کار وادار می کنند؟» و همه این کار را کردند، بنابراین من با تعجب گفتم: "آیا من نیز باید این کار را انجام دهم، آیا من نیز عضوی از این جامعه هستم یا می توانم بهانه ای برای اینکه از این فرهنگ نیستم استفاده کنم؟" و فکر میکنم در برخی مواقع تمیز کردم، و برخی مواقع از تفاوت فرهنگیام برای انجام ندادن آن استفاده کردم. بنابراین راههای مختلفی برای نگاه کردن به زمینه وجود دارد، چارچوبهای متفاوتی وجود دارد که چگونه میتوانیم آن را درک کنیم. اگر این ذهنیت را داشته باشیم که این وظیفه ماست که یک قدم به عقب برداریم و درک کنیم.
ریا: پس با توجه به شناختی که از عوامل مختلف بین فرهنگی مانند ارزش ها و ابعاد دیگر دارید، فکر می کنید چرا اینطور شد؟ چگونه ژاپنیها در یک گروه گرد هم آمدند و چگونه تفاوتهای فرهنگی در آمریکا یا تجربه شما در شهر نیویورک به این شکل ظاهر شد؟
بث: بنابراین چند دلیل و من فکر می کنم که این اتفاق نمی افتد که ناگهان این یک هنجار باشد. این بخشی از سیستم آموزشی ما است، بخشی از چیزهایی است که در مدرسه می آموزید در مورد اینکه عضوی خوب در جامعه بودن به چه معناست. همچنین آنچه در خانواده به شما آموزش داده می شود، ارزش هاست. این چیزی است که در محلهتان به شما آموزش داده میشود، و نه تنها چیزی است که عمداً به شما آموزش داده میشود، بلکه آن چیزی است که مشاهده میکنید. بنابراین اگر مشاهده کردید که شخصی یک بسته بندی آب نبات را باز می کند و آن را روی زمین می اندازد، یا مشاهده می کنید که بسته بندی آب نبات به یک سبد زباله ختم می شود، یا اگر سطل زباله در اطراف وجود ندارد، مشاهده می کنید که شخصی آن بسته بندی را در جیب خود می گذارد. بعداً در یک سبد زباله دور ریخته میشوید، آنگاه در حال یادگیری هستید. شما در حال یادگیری این هستید که هنجارهای اجتماعی چیست، چه چیزی باید باشد و چه چیزی نباید باشد. شما در حال یادگیری قوانین اخلاقی، کدهای اخلاقی رفتاری خود در آن موقعیت هستید. بنابراین از زمانی که خیلی جوان هستید اتفاق می افتد، فکر می کنم فقط بخشی از بافت شماست. و بنابراین در ژاپن، به عنوان مثال، جامعهای بیشتر جمعگرا و شرقی، بیشتر این باور وجود دارد که فضای مشترک، فضای اشتراکی است، و غیره، بنابراین فکر میکنم مردم جلو میآیند. حالا من نمی گویم که این یک دنیای ایده آلیستی است، زیرا فضاهای مشترکی نیز وجود دارد که هیچ کس ادعای آنها را نمی کند و من زباله های زیادی در آنها دیده ام، مانند زمانی که به کوهپیمایی می رفتیم و یادم می آید که در خودم پیدا کردم تناقض بزرگ در مورد آنچه در حال وقوع است، زیرا من فکر کردم که چرا در این فضا، کسی تمیز نمی کند، این فضا آنجاست و آنها زباله ها را تمیز می کنند. در حالی که در فضاهای دیگر مردم فکر می کنند که همه نقش ایفا می کنند. بنابراین این چیزی است که من متوجه می شوم و به همین دلیل، وقتی به ایالات متحده بازگشتم، زمانی که برای زندگی به ایالات متحده بازگشتم و زمانی که برای بازدید به ایالات متحده بازگشتم، از این نوع رفتارها بیشتر آگاه شدم، بیشتر آگاه شدم. فضای مشترکی که قبلاً نبودم.
ریا: این واقعا جالب است. بنابراین یک پایگاه سیستمی عظیم برای بسیاری از چیزهایی که ما به صورت روزانه تجربه می کنیم وجود دارد. در حال حاضر، برای بسیاری از شنوندگان ما این می تواند کمی طاقت فرسا باشد. در حال حاضر چه ابزارهایی وجود دارد که می توانیم به شنوندگان خود کمک کنیم تا در موقعیت های درگیری که ممکن است با آن مواجه شوند، در فضای کاری، زندگی شخصی یا در جامعه خود بفهمند؟
بث: پس یکی دو چیز. ممنون که این سوال رو پرسیدی بنابراین یک ایده این است که به آنچه قبلاً اشاره کردم فکر کنید، CMM - مدیریت هماهنگ معنا، یکی از اصول اساسی در اینجا این است که ما جهان های خود را ایجاد می کنیم، ما جهان های اجتماعی خود را ایجاد می کنیم. بنابراین اگر ما کاری برای ایجاد یک موقعیت ناخوشایند انجام داده ایم، به این معنی است که ما همچنین توانایی تغییر آن موقعیت را داریم و آن را به یک موقعیت خوب تبدیل می کنیم. بنابراین یک احساس عاملیت وجود دارد که ما داریم، البته شرایطی به عنوان افراد دیگر و زمینه ای که در جامعه هستیم و غیره وجود دارد که بر میزان عاملیت یا کنترل ما واقعاً بر ایجاد تفاوت تأثیر می گذارد. اما ما آن را داریم
بنابراین من یکی از سه اصل رمز و راز را قبلاً ذکر کردم، که در مورد ابهام و عدم اطمینان است که میتوانیم آن را برگردانیم و بگوییم، میدانید چیست، همچنین چیزی است که با کنجکاوی به آن نزدیک شوید، میتوانیم بگوییم «وای، چرا اینطور است؟ این طوری می شود که می شود؟» یا "هوم، جالب است من تعجب می کنم که چرا ما انتظار داشتیم این اتفاق بیفتد اما در عوض این اتفاق افتاد." این یک جهت گیری کامل از کنجکاوی است تا قضاوت و احساسات از طریق عدم اطمینان.
اصل دوم انسجام است. هر یک از ما به عنوان انسان سعی می کنیم بفهمیم، سعی می کنیم موقعیت های خود را معنا کنیم، می خواهیم بدانیم که آیا ایمن است، آیا ایمن نیست، می خواهیم بفهمیم که این برای من چه معنایی دارد؟ چگونه این موضوع من را تحت تاثیر قرار می دهد؟ چگونه بر زندگی من تأثیر می گذارد؟ چگونه بر انتخاب هایی که باید انجام دهم تأثیر می گذارد؟ ما ناهماهنگی را دوست نداریم، زمانی که انسجام نداریم را دوست نداریم، بنابراین همیشه در تلاشیم تا چیزها و موقعیتهایمان را معنا کنیم، همیشه تلاش میکنیم تعامل خود را با دیگران معنا کنیم. که منجر به سومین اصل هماهنگی می شود. همانطور که قبلاً اشاره کردیم مردم موجوداتی اجتماعی هستند و باید با یکدیگر در ارتباط باشند. روابط حیاتی هستند و این بدان معناست که ما باید با یک آهنگ برقصیم، نمیخواهیم روی انگشتان همدیگر قدم بگذاریم، میخواهیم در هماهنگی و هماهنگی با دیگران باشیم تا با هم معنای مشترک ایجاد کنیم. و اینکه وقتی چیزی را به کسی متفاوت از خودم در میان میگذارم، میخواهم آنها آنچه را که گفتهام به روشی که من میخواهم درک کنند، بفهمند. وقتی هماهنگی نداریم، شاید رمز و راز زیادی در رابطه وجود داشته باشد، پس انسجام نداریم. بنابراین هر سه این اصول با یکدیگر تعامل دارند.
ریا: بله، عالی است. چیزی که من در این مورد زیاد میدانم این است که چگونه میتوانیم خودآگاهی کافی داشته باشیم تا در درون خودمان همخوانی داشته باشیم. و همچنین میتوانیم ناهماهنگی را در درون خودمان بین احساسمان، آنچه فکر میکنیم و آنچه امیدواریم نتیجه آن باشد، تجربه کنیم. بنابراین وقتی ما در حال تعامل با افراد دیگر هستیم، خواه یک فرد دیگر باشد یا در یک تیم یا در یک سازمان گروهی، هر چه تعداد افراد بیشتر باشد، پیچیدهتر میشود. پس چگونه میتوانیم گفتگوی درونی خود را به شیوهای معنادار مدیریت کنیم تا در درون خود همخوانی ایجاد کنیم، به این امید که قصدمان با تأثیری که بر تعاملاتمان داریم مطابقت داشته باشد.
بث: بنابراین اگر در مورد خودمان به عنوان عبارتی که برخی از آن استفاده کردهاند، فکر کنیم، «ابزار تغییر»، این بدان معناست که در هر موقعیتی که وارد آن میشویم، آن فرصت برای تغییر هستیم و به اصطلاح آن ابزار هستیم، آن موجودی که مستقیماً دارد. تاثیر بر همه چیز اطراف ما این بدان معناست که ما میتوانیم برای بهتر یا بد تحت تأثیر قرار بگیریم و این به ما بستگی دارد که تصمیم بگیریم، و این یک انتخاب است زیرا ما آن لحظات حساسی را داریم که میتوانیم انتخاب کنیم. ما همیشه آگاه نیستیم که یک انتخاب داریم، فکر می کنیم "من چاره دیگری نداشتم، باید کاری را که انجام می دادم انجام می دادم"، اما در واقع هر چه خودآگاهی ما بیشتر باشد، هر چه خودمان را بیشتر درک کنیم، بیشتر می شویم. ارزشهایمان و آنچه واقعاً برای ما مهم است را درک کنیم. و سپس ارتباطات و رفتار خود را با آن دانش و آگاهی هماهنگ می کنیم، سپس اختیار و کنترل بیشتری در مورد نحوه تأثیرگذاری بر موقعیت های دیگر داریم.
ریا: عالی. به یاد داشته باشید بث، شما در CMM در مورد چگونگی ایجاد فضا و سرعت و زمان و اهمیت این موضوع صحبت می کردید.
بث: بله، بنابراین من اغلب میگویم زمانبندی همه چیز است، زیرا یک عنصر آمادگی یا درستی وجود دارد که باید برای شما، زمینه، طرف مقابل نیز اتفاق بیفتد، در مورد اینکه چگونه و چه زمانی قرار است درگیر شوید. زمانی که ما در یک وضعیت عاطفی بسیار داغ هستیم، احتمالاً بهترین خودمان نیستیم، بنابراین احتمالاً زمان خوبی است که یک قدم به عقب برداریم و با دیگری درگیر نشویم، زیرا هیچ چیز سازنده ای از آن بیرون نخواهد آمد. در حال حاضر، برخی از مردم به تهویه می پردازند، و این که نیاز به تخلیه وجود دارد، و من مخالف آن نیستم، فکر می کنم روش های مختلفی برای برخورد با بیان احساسی و سطح احساسی که داریم و آنچه سازنده است وجود دارد. برای آن موقعیت خاص با آن شخص خاص در مورد آن موضوع خاص. و سپس سرعت وجود دارد. اکنون، من از شهر نیویورک آمدهام و در شهر نیویورک، سرعت بسیار سریعی داریم، و اگر یک مکث 3 ثانیهای در مکالمه وجود داشته باشد، به این معنی است که نوبت من است و میتوانم همان جا بپرم. وقتی سرعت بسیار سریعی داریم و دوباره سریع قضاوت کننده است - سریع یعنی چه؟ وقتی سرعتی داریم که برای شخص در موقعیت سریع احساس میشود، به خود یا طرف مقابل زمان یا فضایی نمیدهیم تا احساسات خود را مدیریت کند، به وضوح درباره آنچه در حال وقوع است فکر کنیم و بهترین خود را ارائه کنیم. منجر به فرآیندهای سازنده و نتایج سازنده شود. بنابراین آنچه میخواهم بگویم این است که در موقعیتهای درگیری، واقعاً خوب است که بتوانیم این آگاهی را داشته باشیم که سرعت را کاهش دهیم، یک قدم به عقب برداریم و آن فضا را ایجاد کنیم. حالا من گاهی برای خودم یک فضای فیزیکی واقعی را تجسم می کنم، یک فضای فیزیکی در ناحیه قفسه سینه ام که در آن احساسات من، قلب من است، و یک فضای فیزیکی بین خودم و شخص مقابل را مجسم می کنم. و با انجام این کار، به من کمک میکند یک قدم به عقب بردارم، دستهایم را باز کنم و واقعاً آن فضا را ایجاد کنم، بهجای اینکه از نظر فیزیکی خیلی سفت و دستها و سینهام را در کنار هم نگه دارم، زیرا این باعث میشود من از نظر فیزیکی بسیار سفت باشم. من میخواهم باز باشم، یعنی باید اعتماد کنم و آسیبپذیر باشم و به خودم اجازه دهم آسیبپذیر باشم و به آنچه با دیگری اتفاق میافتد اعتماد کنم.
ریا: بله، این واقعا طنین انداز است. من می توانم فضای بین را احساس کنم و چیزی که به من می گوید این است که اولویت رابطه است، این که من در مقابل دیگری نیستم، من در برابر دنیا هستم، که در ارتباط دائمی با مردم هستم. و گاهی اوقات میخواهم "اشتباه" کنم، زیرا میخواهم فرصتی برای شخص دیگری وجود داشته باشد تا حقیقت خود را بگوید، تا ما با هم به یک نتیجه خلاقانه یا هدف یا خلقت برسیم. و البته در مورد درست یا غلط نیست، اما گاهی اوقات این چیزی است که ذهن می گوید. احساسی از پچ پچ وجود دارد که ادامه دارد و به این نیست که از پچ پچ بلند شویم یا آن را نادیده بگیریم، بلکه این است که از آن آگاه شویم و این بخشی از پویایی روز انسان ما است.
بث: پس فکر می کنم در بعضی مواقع خیلی داغ می شوند و خطرناک هستند. و آنها خطرناک هستند زیرا مردم احساس خطر می کنند، مردم احساس ناامنی می کنند. ما می دانیم که اگر هر روز اخبار را روشن کنیم، موقعیت های زیادی را می شنویم، از جمله اینکه جایی که واقعا وجود دارد، چیزی که من می گویم، عدم درک است، عدم تحمل، و فضایی برای درک دیگران و وجود ندارد. این آرزو نیست بنابراین وقتی به امنیت و ایمنی فکر میکنم، در چند سطح مختلف به آن فکر میکنم، یکی این که ما میل و نیاز به ایمنی فیزیکی داریم. باید بدانم که وقتی در خانه ام را باز می کنم تا خانه ام را ترک کنم، از نظر جسمی در امان خواهم بود. امنیت عاطفی وجود دارد، باید بدانم که اگر به خودم اجازه بدهم در برابر دیگری آسیب پذیر باشم، آنها دلسوز خواهند بود و از من مراقبت می کنند و نمی خواهند به من صدمه بزنند. و باید بدانم که از نظر روحی و روانی که امنیت و امنیت هم دارم، ریسک میکنم چون احساس امنیت میکنم. و متأسفانه گاهی اوقات ما به دلیل نبود اصطلاح بهتر به چنین سطحی از گرما می رسیم که این ایمنی واقعاً بسیار دور است و ما حتی نمی بینیم که چگونه می توان به آن فضای امنیتی رسید. بنابراین من فکر میکنم که در برخی از این موقعیتها، و همچنین این یک جهتگیری فرهنگی است، بسته به فرهنگ، رودررو شدن با شخص دیگری و تلاش برای حل آن تعارض بینفرهنگی امن نیست. ما واقعاً به فضای فیزیکی نیاز داریم و باید کسی یا گروهی از مردم را داشته باشیم که به عنوان تسهیل کننده شخص ثالث این نوع گفتگو در آنجا حضور داشته باشند. و گفتوگو چیزی است که ما واقعاً به آن نیاز داریم، جایی که لزوماً تصمیمی در مورد اینکه چه کاری انجام دهیم نیست، زیرا ما برای انجام آن آمادگی نداریم. ما باید واقعاً این فضا را برای درک باز کنیم و داشتن یک فرآیند تسهیل شخص ثالث اجازه می دهد تا به اشتراک گذاری اطلاعات عمیق تر شود، و به اشتراک گذاری اطلاعات از طریق تسهیل کننده شخص ثالث به طوری که برای دیگران خوشایند و قابل درک باشد. بهعلاوه، معمولاً، اگر ما گرم میشویم و خودمان را ابراز میکنیم، معمولاً نه تنها به شیوهای سازنده در مورد نیاز من، بلکه محکوم کردن دیگری نیز است. و طرف مقابل نمی خواهد هیچ محکومیتی از خود بشنود زیرا آنها به طور بالقوه نسبت به طرف مقابل نیز احساس بی طرفی می کنند.
ریا: آره. چیزی که طنین انداز است این ایده و تمرین نگه داشتن فضا است، و من واقعا این عبارت را دوست دارم – چگونه فضا را نگه داریم. چگونه فضا را برای خود نگه داریم، چگونه فضا را برای دیگری نگه داریم و چگونه فضا را برای رابطه و آنچه در حال رخ دادن است نگه داریم. و من واقعاً میخواهم این حس عاملیت و قطعه خودآگاهی را برجسته کنم، زیرا این تمرین است و برای کامل بودن نیست و فقط برای تمرین چیزی است که در حال وقوع است. وقتی به آن لحظه فکر میکنم که در دوران معارفهام در مدرسه یکشنبه ۱۱ ساله بودم، اکنون به عنوان یک بزرگسال، میتوانم به گذشته فکر کنم و پیچیدگی چند ثانیه را ببینم و بتوانم آن را به روشی معنادار باز کنم. بنابراین اکنون من در حال ساختن این عضله خود انعکاسی و درون نگری هستم، و گاهی اوقات میخواهیم از موقعیتهایی که کاملاً گیج شدهاند، دور شویم. و اینکه بتوانیم از خود بپرسیم «چی شد؟ چه اتفاقی میافتد؟»، ما داریم تمرین میکنیم از لنزهای مختلف نگاه کنیم، و شاید وقتی بتوانیم روی میز بگذاریم که لنزهای فرهنگیمان چیست، دیدگاههایمان چیست، چه چیزی از نظر اجتماعی قابل قبول است و من چه چیزی را پیشفرض کردهام، بتوانیم آن را درونی کنیم. و آن را به شیوه ای معنادار تغییر دهید. و گاهی اوقات وقتی تغییرات ناگهانی داریم، ممکن است عقب نشینی وجود داشته باشد. بنابراین باید فضا را برای آن عقب راندن، نگه داشتن فضا برای درگیری. و اساساً چیزی که در اینجا در مورد آن صحبت می کنیم این است که یاد بگیریم چگونه فقط در فضایی باشیم که در آن ناخوشایند است. و این نیاز به تمرین دارد زیرا ناراحت کننده است، لزوما احساس امنیت نمی کند، اما این است که چگونه خود را در هنگام تجربه ناراحتی نگه داریم.
بث: بنابراین من در حال حاضر در ایالات متحده فکر می کنم که در آن بسیاری از مسائل مربوط به شکاف نژادی، همانطور که برخی افراد آن را می نامند، در حال وقوع است. و اگر به طور جهانی در سراسر جهان نگاه کنیم، مسائل مربوط به تروریسم و آنچه در حال وقوع است وجود دارد، و گفتگوهای واقعاً دشواری وجود دارد که باید انجام شود و در حال حاضر واکنش ها و واکنش های زیادی نسبت به آن وجود دارد و مردم می خواهند سریعاً سرزنش کنند. و آنها سرزنش را انجام میدهند که فکر میکنم به خاطر این حس که تلاش میکنند بفهمند چه اتفاقی در حال رخ دادن است و بفهمند چگونه ایمن باشند. البته همانطور که قبلاً اشاره کردیم، سرزنش یک فرآیند سازنده نیست زیرا به جای سرزنش شاید لازم باشد یک گام به عقب برداریم و سعی کنیم درک کنیم. و بنابراین نیاز به گوش دادن بسیار بیشتری وجود دارد، باید فضایی برای ایمنی و اعتماد تا حد امکان برای انجام این مکالمات دشوار وجود داشته باشد. اکنون در فرآیند داشتن احساس خوبی نخواهیم داشت زیرا از نظر فیزیکی، ذهنی، عاطفی از انجام این کار تخلیه شده و شاید ناامن باشیم. بنابراین در آن مواقع، من می گویم که واقعاً خوب است که 2 اتفاق بیفتد. بنابراین برای 1 قطعاً افراد متخصص و ماهر که تسهیل کننده هستند را داشته باشید تا واقعاً بتوانند آن فضا را نگه دارند و تا آنجا که می توانند ایمنی را در فضا ایجاد کنند. اما باز هم، افرادی که شرکت می کنند نیز باید مسئولیت بپذیرند که بخواهند آنجا باشند و آن فضای مشترک را حفظ کنند. دومین چیز این است که در دنیای ایده آلی که می توانیم ایجاد کنیم – دور از دسترس ما نیست، آیا اگر همه ما نوعی یادگیری و توسعه بنیادی پیرامون این نوع مهارت ها داشته باشیم، فوق العاده نیست. شناخت واقعی خودمان به چه معناست؟ درک ارزش های خود و آنچه برای ما مهم است به چه معناست؟ واقعاً سخاوتمند بودن برای درک دیگران و سرزنش نکردن، اما یک قدم به عقب برداشتن و حفظ فضا و نگه داشتن این ایده که شاید آنها واقعاً چیز خوبی برای ارائه دارند، به چه معناست؟ شاید در این که آن شخص کیست و شما آن شخص را بشناسید، چیز واقعاً خوب و ارزشمندی وجود داشته باشد. و در واقع، شاید زمانی که آن شخص را می شناسم، شاید با آن شخص طنین انداز شوم و شاید ما خیلی بیشتر از آن چیزی که فکر می کردم مشترک باشیم. زیرا اگرچه ممکن است من با شما متفاوت به نظر بیایم، ممکن است همچنان به بسیاری از اصول اولیه و اینکه چگونه می خواهم زندگی خود را بگذرانم، و اینکه چگونه می خواهم خانواده ام زندگی خود را در محیطی بسیار امن و دوست داشتنی بگذرانند، باور دارم. .
ریا: آره. بنابراین بحث در مورد ایجاد ظرف و ایجاد روابط مشترک است، و اینکه نور و سایه وجود دارد که طرف مقابل یک سکه هستند. به همان اندازه که سازنده هستیم، به همان اندازه که می توانیم به عنوان مردم درخشان باشیم، می توانیم به همان اندازه برای خودمان و جامعه خود مخرب و خطرناک باشیم. پس اینجا هستیم، در این دنیا، من می دانم که برخی از درختان هستند که به اندازه ریشه هایشان بلند می شوند، پس چگونه ما به عنوان مردم دور هم جمع می شویم و می توانیم به اندازه کافی توجه داشته باشیم و از خودمان به اندازه کافی برای نگه داشتن آن صرف کنیم. این پارادوکس ها و اساساً مدیریت آنها. و گوش دادن یک شروع واقعا عالی است، همچنین بسیار دشوار است و ارزش آن را دارد. چیزی بسیار ارزشمند در گوش دادن وجود دارد. و آنچه قبلاً گفتیم و به آن فکر کردم این است که من واقعاً به داشتن یک شورا اعتقاد دارم، و همچنین به درمانگران اعتقاد دارم، که متخصصانی وجود دارند که برای گوش دادن و شنیدن واقعی پول می گیرند. و آنها تمام این آموزشها را میگذرانند تا واقعاً فضای امنی را در ظرفی برای هر فرد نگه دارند تا زمانی که در یک بحران عاطفی هستیم، زمانی که هرج و مرج را تجربه میکنیم و باید انرژیهای خود را به حرکت درآوریم تا در مراقبت از خود مسئول باشیم. برای رفتن به شورای ما، برای رفتن به فضای امن فردی خود، به دوستان صمیمی، خانواده و همکارانمان، به سراغ متخصصان پولی - چه یک مربی زندگی باشد یا یک درمانگر یا راهی برای دلداری دادن خودمان.
بث: پس شما می گویید شورا و من به این فکر می کنم که آیا به فرهنگ های مختلف در سراسر جهان و سنت های مختلف از سراسر جهان نگاه کنیم. چنین تدارکاتی در سرتاسر جهان وجود دارد، فقط در جاهای مختلف به آنها چیزهای مختلفی گفته می شود. در ایالات متحده ما تمایل به درمان و درمانگر داریم، در برخی جاها آنها تمایلی به درمان ندارند، زیرا این یک نماد یا نشانه ای از ضعف عاطفی است، بنابراین آنها نمی خواهند این کار را انجام دهند، و قطعاً این چیزی نیست که ما تشویق می کنیم. با این حال، آنچه ما را تشویق میکنیم این است که بفهمیم آن شورا و راهنماییهایی که به شما کمک میکند در آن فضای امن قرار بگیرید، از کجا دریافت کنید. وقتی به گوش دادن فکر می کنم به سطوح مختلف و اینکه به چه چیزی گوش می دهیم فکر می کنم و یکی از زمینه های توسعه ای که در زمینه حل تعارض آموخته ایم ایده گوش دادن به نیازها است و بنابراین ممکن است زیاد بگوییم. از چیزهای مختلف و من یک گام به عقب در تمریناتم برمیگردم و میگویم: «واقعاً اینجا چه خبر است؟ واقعا چه می گویند؟ آنها واقعاً به چه چیزی نیاز دارند؟» در پایان، اگر کاری وجود داشته باشد که بتوانم برای ایجاد یک رابطه خوب با این شخص و نشان دادن درک عمیق انجام دهم، باید بفهمم که او به چه چیزی نیاز دارد، باید آن را درک کنم و سپس راههای برآورده کردن آن نیاز را بیابم. برخی از ما در آنچه می گوییم بسیار صریح هستیم، اما معمولاً در سطح نیازها صحبت نمی کنیم زیرا این بدان معناست که آسیب پذیر هستیم، ما در حال باز شدن هستیم. دیگران، و به ویژه در موقعیتهای درگیری، همه ما میتوانیم در موقعیتی قرار بگیریم که بیان نمیکنیم و فقط کف میکنیم و سرزنش میکنیم و واقعاً فقط چیزهایی میگوییم که واقعاً ما را به جایی که میخواهیم نمیرسانند. بنابراین، خیلی وقتها میتوانم خودم باشم یا افراد دیگری را در موقعیتها ببینم و در سرمان میگوییم «نه، آنجا نرو»، اما در واقع همانجا میرویم، به دلیل عادتهایمان، فقط به آن دام میرویم. حتی اگر می دانیم که در یک سطح ما را به جایی که می خواهیم برسانیم.
چیز دیگری که قبلاً در مورد آن صحبت کردیم، کل ایده سازنده و مخرب است و شما یک تشبیه خوب از درختانی که ریشه به همان اندازه بلند و عمیق دارند، زیبا و در عین حال ترسناک است، زیرا اگر بتوانیم خیلی خوب و خیلی سازنده، یعنی ما پتانسیل این را داریم که آنقدر مخرب باشیم و کارهایی انجام دهیم که فکر کنم عمیقاً پشیمان شویم. بنابراین واقعاً یاد می گیریم چگونه مدیریت کنیم تا آنجا نرویم، ممکن است به آنجا برویم اما عمیقاً به آنجا نرویم زیرا ممکن است به نقطه ای برسیم که تقریباً بدون بازگشت است و کارهایی انجام خواهیم داد که تمام زندگی مان پشیمان شویم و بپرسید چرا این کار را انجام دادیم و چرا این را گفتیم، در حالی که در واقع واقعاً قصد ما این نبود که این کار را انجام دهیم یا واقعاً نمی خواستیم این نوع آسیب را ایجاد کنیم. شاید فکر میکردیم در لحظه انجام دادیم، زیرا بسیار احساساتی بودیم، اما در واقع اگر واقعاً به درک عمیق خودمان برویم، آن چیزی نیست که واقعاً میخواستیم در دنیا خلق کنیم.
ریا: آره. این در مورد سطحی از بلوغ است که بتوانیم به جایی برسیم که وقتی این تمایلات شدید یک واکنش عاطفی را داریم، توانایی ایجاد آن فضایی است که بتوانیم خودمان آن را حرکت دهیم، مسئولیت آن را بر عهده بگیریم. و گاهی اوقات این یک موضوع سیستمی است، می تواند یک موضوع فرهنگی باشد که در آن زمانی که ما آنچه را که برای خودمان اتفاق می افتد فرافکنی می کنیم، و این اغلب زمانی اتفاق می افتد که ما سرزنش می کنیم، دلیل اینکه ما دیگران را سرزنش می کنیم این است که نگه داشتن آن در درون خود خیلی ناراحت کننده است. گفتن "شاید من بخشی از این مشکل هستم." و سپس آسانتر است که مشکل را به شخص دیگری فشار دهیم تا بتوانیم احساس خوبی داشته باشیم زیرا در حالت اضطراب هستیم و در حالت ناراحتی هستیم. و بخشی از این امر این است که یاد بگیریم که ناراحتی و ناراحتی و درگیری طبیعی است و شاید حتی بتوانیم از این فضای ارتجاعی فراتر برویم و به سمت مورد انتظار برویم. اگر این اتفاق بیفتد این نیست، وقتی این اتفاق میافتد، چگونه میتوانم آن را به بهترین شکل مدیریت کنم، چگونه میتوانم بهترین خودم باشم. و آماده آمدن
بث: من همچنین به پارادوکسی که قبلاً اشاره کردید فکر می کردم مانند سرزنش دیگران اما در عین حال می خواستم دیگران ما را به روشی امن نگه دارند و در آغوش بگیرند. بنابراین ما گاهی اوقات آنچه را که واقعاً میخواهیم در آن موقعیتها، از جمله خودمان، کنار میزنیم، که خود را انکار میکنیم یا خود را مسخره میکنیم، در حالی که در واقع میخواهیم خودمان را نیز بتوانیم در آن موقعیت نشان دهیم و به خوبی نشان دهیم.
ریا: آره. بنابراین موارد زیادی وجود دارد که ما در اینجا درباره آنها صحبت کرده ایم و فکر می کنم خیلی خوب است که به زودی خط را باز کنیم و سؤالاتی را بشنویم که شاید شنوندگان ما داشته باشند.
بث: ایده عالی بنابراین میخواهم از همه برای شنیدن امروز تشکر کنم و امیدواریم که از شما بشنویم، و اگر نه در پایان این تماس رادیویی، شاید در زمان دیگری. بسیار از شما متشکرم.