همکاری بین ادیان: دعوتی برای همه باورها
همکاری بین ادیان: دعوتی برای همه باورها در رادیو ICERM در روز شنبه، 13 اوت 2016 در ساعت 2 بعد از ظهر به وقت شرقی (نیویورک) پخش شد.
مجموعه سخنرانی های تابستانی 2016
تم: "همکاری بین ادیان: دعوتی برای همه باورها"
مدرس مهمان: الیزابت سینک، گروه مطالعات ارتباطات، دانشگاه ایالتی کلرادو
خلاصه داستان:
این سخنرانی بر یکی از آن چیزهای بزرگی تمرکز دارد که به ما گفته می شود هرگز در گفتگوی مؤدبانه درباره آن صحبت نکنیم. نه، حتی اگر سال انتخابات است، سخنرانی درباره سیاست یا پول نیست. الیزابت سینک در مورد دین، به ویژه، همکاری بین ادیان صحبت می کند. او با به اشتراک گذاشتن داستان خود و سهم شخصی که در این کار دارد شروع می کند. سپس، او به اشتراک میگذارد که چگونه دانشجویان دانشگاه ایالتی کلرادو با شجاعت از خطوط اعتقادی و اعتقادی عبور میکنند و داستانهایی را که معمولاً در مورد دین در آمریکا میشنویم تغییر میدهند.
متن سخنرانی
موضوع امروز من یکی از آن چیزهای بزرگی است که به ما گفته می شود هرگز در گفتگوهای مودبانه درباره آن صحبت نکنیم. نه، با وجود اینکه سال انتخابات است، من روی سیاست یا پول تمرکز نمی کنم. و حتی اگر ممکن است بسیار هیجان انگیزتر باشد، سکس هم نخواهد بود. امروز قصد دارم در مورد دین، به ویژه همکاری بین ادیان صحبت کنم. من با به اشتراک گذاشتن داستانم و سهم شخصی که در این کار دارم شروع می کنم. سپس، من به اشتراک میگذارم که چگونه دانشجویان دانشگاه ایالتی کلرادو با شجاعت از مرزهای اعتقادی و اعتقادی عبور میکنند و داستانهایی را که معمولاً در مورد دین در آمریکا میشنویم تغییر میدهند.
در زندگیام، هویتهای مذهبی بسیاری را بهظاهر متضاد به خود اختصاص دادهام. در خلاصه ترین خلاصه ممکن: تا سن 8 سالگی هیچ وابستگی نداشتم، در کلیسای دوستم تحت تأثیر چند دونات عالی قرار گرفتم. به سرعت به این نتیجه رسیدم که کلیسا چیز من است. من توسط گروههایی از مردم که با هم آواز میخواندند، آیینهای دسته جمعی میخواندند و واقعاً تلاش میکردند دنیا را به مکانی بهتر تبدیل کنند، جذب شدم. من یک مسیحی مؤمن و سپس به طور خاص یک کاتولیک شدم. تمام هویت اجتماعی من ریشه در مسیحیت من داشت. من چندین بار در هفته به کلیسا می رفتم، به همراه همسالانم به راه اندازی یک گروه جوانان دبیرستانی کمک می کردم و در پروژه های مختلف خدماتی به جامعه خود کمک می کردم. مسائل بزرگ. اما اینجاست که سفر معنوی من شروع به یک چرخش نسبتاً زشت کرد.
من برای سالها ترجیح دادم به یک رویه بسیار اصولگرا پایبند باشم. من به زودی شروع به ترحم غیر مسیحیان کردم: عقاید آنها را نفی کردم و در بیشتر موارد سعی کردم آنها را آشکارا تبدیل کنم - تا آنها را از دست خودشان نجات دهم. متأسفانه برای چنین رفتاری مورد تمجید و پاداش قرار گرفتم (و من اولین فرزند هستم) بنابراین این فقط عزمم را تقویت کرد. چند سال بعد، در طی یک سفر آموزشی در وزارت جوانان، تجربه بسیار عمیقی از تغییر دین را تجربه کردم، زیرا متوجه شدم که چه فردی تنگ نظر و تنگدل شده بودم. احساس مجروح و سردرگمی کردم و با پیروی از آونگ بزرگ زندگی، دین را مقصر آسیبهایم و نیز هر بدی در جهان دانستم.
ده سال بعد از اینکه دین را ترک کردم، می دویدم و جیغ می زدم، دوباره هوس «کلیسا» کردم. این یک قرص کوچک دندانه دار بود که می توانم آن را قورت دهم، مخصوصاً از آنجایی که به عنوان یک آتئیست شناخته شده بودم. در مورد ناهماهنگی شناختی صحبت کنید! متوجه شدم که به دنبال چیزی هستم که در ابتدا در 8 سالگی به سمت آن کشیده شده بودم - گروهی خوش بین از مردم که به دنبال تبدیل جهان به مکانی بهتر هستند.
بنابراین سی سال پس از خوردن اولین دونات کلیسا و سفر در یک سفر معنوی بسیار پیچیده تا کنون - من در حال حاضر به عنوان یک اومانیست شناخته می شوم. من مسئولیت انسان را برای داشتن یک زندگی معنادار و اخلاقی که بتواند به خیر بزرگتر بشریت بیفزاید، بدون فرض وجود خدا تأیید می کنم. اساساً، این همان یک ملحد است، اما با یک الزام اخلاقی وارد شده است.
و باور کنید یا نه، من دوباره یک کلیسا هستم، اما "کلیسا" اکنون کمی متفاوت به نظر می رسد. من خانه معنوی جدیدی در یک کلیسای جهانی یونیتاری پیدا کرده ام، جایی که درست در کنار یک گروه بسیار انتخابی از مردمی که به عنوان «مذهبی در حال بهبودی»، بودایی، ملحد، مسیحی دوباره متولد شده، بت پرست، یهودی، آگنوستیک و غیره شناخته می شوند، تمرین می کنم. نه با اعتقاد، بلکه با ارزش ها و عمل.
دلیل اینکه من داستانم را با شما به اشتراک می گذارم این است که گذراندن وقت در تمام این هویت های مختلف به من انگیزه داد تا یک برنامه همکاری بین ادیان را در دانشگاه خود شروع کنم.
پس این داستان من است. درسی وجود دارد - دین بهترین و بدترین پتانسیلهای علوم انسانی را در بر میگیرد - و این روابط ما، و بهویژه روابط ما در بین خطوط اعتقادی است که از نظر آماری مقیاسها را به سمت مثبت متمایل میکند. در مقایسه با سایر کشورهای صنعتی، ایالات متحده یکی از مذهبی ترین کشورهاست - 60 درصد آمریکایی ها می گویند که مذهب آنها برای آنها بسیار مهم است. بسیاری از افراد مذهبی واقعاً برای تبدیل جهان به مکانی بهتر سرمایه گذاری می کنند. در واقع، نیمی از فعالیت های داوطلبانه و بشردوستانه آمریکا مبتنی بر دین است. متأسفانه، بسیاری از ما دین را ظالمانه و توهین آمیز تجربه کرده ایم. از لحاظ تاریخی، دین به روش های وحشتناکی برای تحت سلطه در آوردن انسان ها در همه فرهنگ ها استفاده شده است.
آنچه در حال حاضر در ایالات متحده اتفاق می افتد، یک تغییر و شکاف در حال افزایش (به ویژه در سیاست) بین کسانی است که خود را مذهبی می دانند و کسانی که اینطور نیستند. به همین دلیل، این تمایل وجود دارد که طرف مقابل را سرزنش کنیم، انگ ها را در مورد یکدیگر تداوم بخشیم، و خود را از یکدیگر جدا کنیم، که فقط شکاف را تشدید می کند. این تصویری از دوران کنونی ما است و سیستمی نیست که به آینده ای سالم منجر شود.
اکنون میخواهم توجه خود را برای لحظهای روی «دیگر» آن شکاف متمرکز کنم و شما را با سریعترین رشد جمعیتشناسی مذهبی در آمریکا آشنا کنم. این دسته اغلب بهعنوان «معنوی-اما نه مذهبی، «بیوابسته» یا «هیچکدام» نامیده میشود، به نوعی اصطلاحی فراگیر که شامل، آگنوستیکها، خداناباوران، اومانیستها، روحانیون، مشرکان، و کسانی است که ادعا میکنند «هیچ چیز نیست». خاص.» «یک پنجم آمریکاییهای غیروابسته، و یک سوم بزرگسالان زیر 1 سال، از نظر مذهبی غیروابسته هستند، که بالاترین درصدی است که تاکنون در تاریخ تحقیقات Pew مشاهده شده است.
در حال حاضر، حدود 70 درصد از آمریکاییهای آمریکایی مسیحی هستند، و من فقط به حدود 20 درصد آنها را «غیر وابسته» میشناسند. 10 درصد دیگر شامل کسانی است که خود را یهودی، مسلمان، بودایی، هندو و دیگران می دانند. انگها بین این دستهها وجود دارد، و اغلب ما را از این باور نمیکنند که با یکدیگر مشترک هستیم. من می توانم شخصا با این موضوع صحبت کنم. در حالی که برای این سخنرانی آماده می شدم، جایی که من به عنوان یک غیر مسیحی «از نظر مذهبی» خود را بیرون می زدم، با این انگ ها روبرو شدم. از اینکه وفاداری خود را تغییر دادم شرمنده بودم و اکنون جزو کسانی محسوب می شوم که زمانی آنها را هدف قرار می دادم، ترحم می کردم و آشکارا مورد آزار و اذیت آنها قرار می گرفتم. می ترسیدم که خانواده و جامعه ای که در آن بزرگ شده ام از من ناامید شود و می ترسم اعتبارم را در میان دوستان مذهبی ترم از دست بدهم. و در مواجهه با این احساسات، اکنون می توانم ببینم که چگونه همیشه در تمام تلاش های بین ادیانی خود غیرت بیشتری می اندازم، به طوری که وقتی/اگر ممکن است هویت من را بفهمید، با مهربانی به آن نگاه کنید، به خاطر همه کارهای خوبی که انجام دادم. انجام دادن. (من 1 هستمst متولد شده، می توانید بگویید)؟
قصدم این نبود که این صحبت به من تبدیل شود که خودم "مذهبی" می کنم. این آسیب پذیری ترسناک است. از قضا، من در 12 سال گذشته یک مربی سخنرانی در جمع بوده ام - در مورد کاهش اضطراب آموزش می دهم، و با این حال در حال حاضر به معنای واقعی کلمه در سطح ترس از جنگ یا گریز هستم. اما، این احساسات بر اهمیت این پیام تأکید دارند.
هر جا که خود را در طیف معنوی پیدا کردید، از شما دعوت میکنم که به اعتقادات خود احترام بگذارید و به تعصب خود پی ببرید، و مهمتر از همه - آیا اعتقاد و تعصب شما را از عبور از خطوط اعتقادی و تعامل بازدارد. ماندن در این فضای سرزنش و انزوا به نفع ما (به صورت فردی یا جمعی) نیست. برقراری ارتباط با افراد با عقاید مختلف، از نظر آماری، بیشترین تأثیر مثبت را در بهبود تعارض دارد.
بنابراین بیایید ببینیم که چگونه می توانیم با احترام شروع به تعامل کنیم.
اساساً، همکاری بین ادیان/یا بین ادیان متکی بر اصل کثرت گرایی دینی است. یک سازمان ملی به نام هسته جوانان بین ادیان، پلورالیسم دینی را اینگونه تعریف می کند:
- احترام به هویت های متنوع مذهبی و غیر مذهبی مردم،
- روابط الهام بخش متقابل بین افراد با پیشینه های مختلف،
- و اقدام مشترک برای منافع عمومی.
همکاری بین ادیان، تمرین پلورالیسم دینی است. اتخاذ ذهنیتهای کثرتگرا به جای سختشدن دیدگاهها، نرمشدن را ممکن میسازد. این کار به ما مهارت هایی می آموزد که فراتر از تحمل صرف حرکت کنیم، زبان جدیدی به ما می آموزد و با آن می توانیم داستان های تکراری را که در رسانه ها می شنویم، از درگیری به همکاری تغییر دهیم. من خوشحالم که داستان موفقیت بین ادیانی زیر را که در دانشگاه من اتفاق می افتد به اشتراک می گذارم.
من یک مدرس کالج در زمینه مطالعات ارتباطات هستم، بنابراین به چندین بخش در دانشگاه دولتی خود مراجعه کردم و از یک دوره دانشگاهی در مورد همکاری بین ادیان حمایت کردم، در نهایت، در بهار 2015، جوامع زنده یادگیرنده دانشگاه ما پیشنهاد من را پذیرفتند. . من با خوشحالی گزارش می دهم که دو کلاس بین ادیان، که 25 دانشجو ثبت نام کرده بودند، در ترم گذشته به صورت آزمایشی راه اندازی شدند. به طور خاص، دانشآموزان این کلاسها بهعنوان مسیحی انجیلی، کاتولیک فرهنگی، مورمون «نوعی»، ملحد، اگنوستیک، مسلمان و چند نفر دیگر شناسایی میشوند. اینها نمک زمینند ای نیکوکاران.
با هم به عبادتگاه های اسلامی و یهودی رفتیم. ما از سخنرانان مهمان آموختیم که مبارزات و شادی های خود را به اشتراک گذاشتند. ما لحظاتی از درک بسیار مورد نیاز در مورد سنت ها را پرورش دادیم. برای مثال، در یک دوره کلاسی، دو تن از دوستان بزرگ من در کلیسای عیسی مسیح مقدسین آخرالزمان، وارد شدند و به تک تک سوالاتی که توسط گروه مشتاق 19 ساله من برای آنها مطرح شد، پاسخ دادند. این بدان معنا نیست که همه با توافق اتاق را ترک کردند، به این معنی است که ما با درک واقعی اتاق را ترک کردیم. و جهان به آن نیاز بیشتری دارد.
دانش آموزان سؤالات سختی مانند "آیا همه ادیان در یک چیز خلاصه می شوند؟" (نه!) و «چگونه پیش برویم وقتی تازه فهمیده ایم که نمی توانیم هر دو راست است؟"
کلاس هم خدمت می کردیم. در همکاری با چندین گروه دیگر مبتنی بر ایمان دانشآموزی، ما یک سرویس بسیار موفق «شکرگزاری بینادیانی» را اجرا کردیم. با حمایت مالی شورای بین مذاهب محلی فورت کالینز و سایر سازمانها، دانشآموزان برای بیش از 160 نفر یک غذای شکرگزاری بدون گلوتن با گزینههای گیاهخواری پختند.
در پایان ترم، دانشجویان اظهار نظر کردند:
من هرگز نفهمیدم که افراد ملحد زیادی وجود دارند، زیرا متوجه نشدم که افراد ملحد دقیقاً شبیه من هستند. به دلایلی عجیب، فکر میکردم یک فرد بیخدایی شبیه یک دانشمند دیوانه است.»
من از اینکه واقعاً از دست همکلاسی هایم به خاطر برخی از چیزهایی که به آن اعتقاد داشتند عصبانی شدم شگفت زده شدم ... این چیزی بود که با من صحبت کرد زیرا متوجه شدم که بیشتر از آنچه فکر می کردم مغرضانه هستم.
«بین ادیان به من آموخت که چگونه بر روی پل بین ادیان مختلف زندگی کنم و نه در سمت دور یک ادیان».
در پایان، این برنامه از دیدگاه دانشجویان و مدیریت یک موفقیت است. و با امید به گسترش در چند سال آینده ادامه خواهد یافت.
امیدوارم امروز تاکید کرده باشم که برخلاف تصور رایج، دین چیزی است که باید درباره آن صحبت کنیم. وقتی متوجه می شویم که افراد با هر عقیده ای تمام تلاش خود را برای زندگی اخلاقی و اخلاقی انجام می دهند، آنجاست که داستان تغییر می کند. ما در کنار هم بهتر خواهیم بود.
من شما را به چالش می کشم تا با فردی با اعتقادات معنوی متفاوت از شما دوست جدیدی پیدا کنید و با هم داستان را تغییر دهید. و دونات ها را فراموش نکنید!
الیزابت سینک او اهل غرب میانه است، جایی که در سال 1999 با مدرک لیسانس در مطالعات ارتباطات میان رشته ای از کالج آکویناس، در گراند راپیدز، میشیگان فارغ التحصیل شد. او مدرک کارشناسی ارشد خود را در مطالعات ارتباطات در دانشگاه ایالتی کلرادو در سال 2006 به پایان رساند و از آن زمان تاکنون در آنجا تدریس می کند.
بورس تحصیلی، تدریس، برنامه و برنامه درسی فعلی او چشم انداز فرهنگی/اجتماعی/سیاسی کنونی ما را در نظر می گیرد و ابزارهای ارتباطی مترقی بین افراد مذهبی/غیر مذهبی متفاوت را پیش می برد. او به روش هایی علاقه مند است که آموزش عالی مبتنی بر مدنی بر انگیزه دانش آموزان برای مشارکت در جوامع خود، ادراکات مربوط به دیدگاه های مغرضانه و/یا قطبی شده خود، درک خودکارآمدی، و فرآیندهای تفکر انتقادی تأثیر می گذارد.