پیوند خشونت ساختاری، درگیری ها و آسیب های زیست محیطی
چکیده:
این مقاله بررسی میکند که چگونه عدم تعادل در سیستمهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی باعث درگیریهای ساختاری میشود که پیامدهای جهانی را نشان میدهد. به عنوان یک جامعه جهانی، ما بیش از هر زمان دیگری به هم مرتبط هستیم. نظامهای اجتماعی ملی و جهانی که نهادها و سیاستهایی را ایجاد میکنند که اکثریت را به حاشیه میبرند و در عین حال برای اقلیت سود میبرند، دیگر پایدار نیستند. فرسایش اجتماعی ناشی از به حاشیه راندن سیاسی و اقتصادی منجر به درگیری های طولانی مدت، مهاجرت های دسته جمعی و تخریب محیط زیست می شود که نظم سیاسی نئولیبرال در حل آن ناکام است. این مقاله با تمرکز بر آفریقا، علل خشونت ساختاری را مورد بحث قرار می دهد و پیشنهاد می کند که چگونه می توان آن را به یک همزیستی هماهنگ تبدیل کرد. صلح پایدار جهانی مستلزم یک تغییر پارادایم است: (1) جایگزینی پارادایم های امنیتی دولت محور با امنیت مشترک، با تاکید بر توسعه انسانی یکپارچه برای همه مردم، آرمان یک انسانیت مشترک و یک سرنوشت مشترک. (2) اقتصادها و سیستم های سیاسی ایجاد کنید که مردم و رفاه سیاره ای را بالاتر از سود در اولویت قرار دهند.
این مقاله را دانلود کنید
پیشنهاد استناد:
مایانجا، ENB (2022). پیوند خشونت ساختاری، درگیری ها و آسیب های زیست محیطی. مجله زندگی با هم، 7(1)، 15-25.
اطلاعات مقاله:
@Article{Mayanja2022}
عنوان = {ارتباط خشونت ساختاری، درگیری ها و آسیب های زیست محیطی}
نویسنده = {Evelyn Namakula B. Mayanja}
آدرس اینترنتی = {https://icermediation.org/linking-structural-violence-conflicts-and-ecological-damages/}
ISSN = {2373-6615 (چاپ); 2373-6631 (آنلاین)}
سال = {2022}
تاریخ = {2022-12-10}
مجله = {Journal of Living Together}
حجم = {7}
شماره = {1}
صفحات = {15-25}
ناشر = {مرکز بین المللی میانجیگری قومی-مذهبی}
آدرس = {White Plains، New York}
نسخه = {2022}.
معرفی
بی عدالتی های ساختاری علت اصلی بسیاری از درگیری های داخلی و بین المللی طولانی مدت است. آنها در سیستمها و زیرسیستمهای نابرابر اجتماعی-سیاسی و اقتصادی که استثمار و اجبار توسط نخبگان سیاسی، شرکتهای چندملیتی (MNCs) و دولتهای قدرتمند را تقویت میکنند، تعبیه شدهاند (Jeong, 2000). استعمار، جهانی شدن، سرمایه داری و طمع موجب نابودی نهادها و ارزش های فرهنگی سنتی شده است که از محیط زیست محافظت می کنند و از تعارضات جلوگیری کرده و آنها را حل می کنند. رقابت برای دستیابی به قدرت سیاسی، اقتصادی، نظامی و فناوری، ضعیفان را از نیازهای اولیه خود محروم میکند و موجب بیانسانسازی و تضییع حیثیت و حق آنان میشود. در سطح بینالمللی، نهادها و سیاستهای ناکارآمد دولتهای اصلی، استثمار کشورهای پیرامونی را تقویت میکنند. در سطح ملی، دیکتاتوری، ناسیونالیسم ویرانگر، و سیاست های شکمی، که با اجبار و سیاست هایی که تنها به نفع نخبگان سیاسی است، ادامه می یابد، ناامیدی ایجاد می کند و برای ضعیفان چاره ای جز استفاده از خشونت به عنوان ابزاری برای بیان حقیقت باقی نمی گذارد. قدرت.
بیعدالتیها و خشونتهای ساختاری فراوان هستند، زیرا هر سطح از تعارض شامل ابعاد ساختاری است که در سیستمها و زیرسیستمهایی که در آن سیاستگذاریها انجام میشود، تعبیه شده است. Maire Dugan (1996)، محقق و نظریه پرداز صلح، مدل «پارادایم تودرتو» را طراحی کرد و چهار سطح از تعارض را شناسایی کرد: مسائل موجود در یک درگیری. روابط درگیر؛ زیرسیستم هایی که یک مشکل در آنها قرار دارد. و ساختارهای سیستمی دوگان مشاهده می کند:
تضادهای سطح زیرسیستم اغلب منعکس کننده تضادهای سیستم گسترده تر است و نابرابری هایی مانند نژادپرستی، جنسیت گرایی، طبقه گرایی و همجنس گرا هراسی را به دفاتر و کارخانه هایی که در آن کار می کنیم، عبادتگاه هایی که در آنها نماز می خوانیم، دادگاه ها و سواحلی که در آن بازی می کنیم، می آورد. ، خیابان هایی که در آن با همسایگان خود ملاقات می کنیم، حتی خانه هایی که در آن زندگی می کنیم. مشکلات سطح زیرسیستم نیز ممکن است به خودی خود وجود داشته باشند، نه توسط واقعیت های اجتماعی گسترده تر. (ص 16)
این مقاله بی عدالتی های ساختاری بین المللی و ملی در آفریقا را پوشش می دهد. والتر رادنی (1981) به دو منبع خشونت ساختاری آفریقا اشاره میکند که پیشرفت این قاره را محدود میکند: «عملیات نظام امپریالیستی» که ثروت آفریقا را تخلیه میکند و توسعه سریعتر منابع خود را برای قاره غیرممکن میسازد. و «کسانی که سیستم را دستکاری می کنند و کسانی که یا به عنوان عامل یا همدستان ناخواسته نظام مذکور عمل می کنند. سرمایه داران اروپای غربی کسانی بودند که فعالانه استثمار خود را از داخل اروپا تا سراسر آفریقا گسترش دادند» (ص 27).
با این مقدمه، این مقاله به بررسی برخی از تئوریهای زیربنای عدم تعادل ساختاری میپردازد و به دنبال آن، تحلیلی از مسائل بحرانی خشونت ساختاری که باید به آن پرداخته شود. مقاله با پیشنهادهایی برای تبدیل خشونت ساختاری به پایان می رسد.
ملاحظات نظری
اصطلاح خشونت ساختاری توسط یوهان گالتونگ (1969) با اشاره به ساختارهای اجتماعی ابداع شد: سیستم های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، مذهبی و قانونی که افراد، جوامع و جوامع را از تحقق پتانسیل کامل خود باز می دارد. خشونت ساختاری عبارت است از "آسیب قابل اجتناب نیازهای اساسی انسان یا ... آسیب به زندگی انسان، که درجه واقعی توانایی شخصی برای برآوردن نیازهای خود را کمتر از آنچه در غیر این صورت ممکن بود کاهش می دهد" (Galtung, 1969, p. 58). . شاید گالتونگ (1969) این اصطلاح را از الهیات آزادیبخش آمریکای لاتین دهه 1960 گرفته است که در آن «ساختارهای گناه» یا «گناه اجتماعی» برای اشاره به ساختارهایی که بی عدالتی های اجتماعی و به حاشیه راندن فقرا را به وجود می آورد استفاده می شد. طرفداران الهیات رهایی بخش شامل اسقف اعظم اسکار رومرو و پدر گوستاوو گوتیرز هستند. گوتیرز (1985) نوشت: «فقر یعنی مرگ... نه تنها جسمی، بلکه ذهنی و فرهنگی نیز» (ص. 9).
ساختارهای نابرابر «علل ریشه ای» تعارضات هستند (Cousens, 2001, p. 8). گاهی اوقات، خشونت ساختاری به عنوان خشونت نهادی ناشی از «ساختارهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی» که اجازه «توزیع نابرابر قدرت و منابع» را میدهد (Botes, 2003, p. 362) نامیده میشود. خشونت ساختاری به نفع افراد معدودی برخوردار است و اکثریت را سرکوب می کند. برتون (1990) خشونت ساختاری را با بیعدالتیها و سیاستهای نهادی اجتماعی مرتبط میداند که مردم را از برآوردن نیازهای هستیشناختی خود باز میدارد. ساختارهای اجتماعی ناشی از «دیالکتیک، یا فعل و انفعال، بین موجودات ساختاری و کار انسانی برای تولید و شکل دادن به واقعیتهای ساختاری جدید» است (Botes, 2003, p. 360). آنها در "ساختارهای اجتماعی فراگیر، که توسط نهادهای باثبات و تجارب منظم عادی شده اند" لانه کرده اند (Galtung, 1969, p. 59). از آنجایی که چنین ساختارهایی معمولی و تقریباً غیر تهدید کننده به نظر می رسند، تقریباً نامرئی باقی می مانند. استعمار، بهره برداری نیمکره شمالی از منابع آفریقا و در نتیجه توسعه نیافتگی، تخریب محیط زیست، نژادپرستی، برتری گرایی سفیدپوستان، استعمار نو، صنایع جنگی که فقط زمانی سود می برند که عمدتاً در جنوب جهانی جنگ وجود دارد، حذف آفریقا از تصمیم گیری های بین المللی و 14 غرب. کشورهای آفریقایی که مالیات استعماری به فرانسه پرداخت می کنند، تنها چند نمونه هستند. به عنوان مثال، بهره برداری از منابع باعث آسیب های زیست محیطی، درگیری ها و مهاجرت های دسته جمعی می شود. با این حال Longue durée بهره برداری از منابع آفریقا به عنوان یک عامل اساسی برای بحران مهاجرت گسترده مردمی که زندگی آنها تحت تأثیر سرمایه داری جهانی ویران شده است، در نظر گرفته نمی شود. توجه به این نکته مهم است که تجارت برده و استعمار، سرمایه انسانی و منابع طبیعی آفریقا را از بین برد. بنابراین، خشونت ساختاری در آفریقا با برده داری و بی عدالتی های اجتماعی سیستمی استعماری، سرمایه داری نژادی، استثمار، ظلم و ستم مرتبط است. چیز سازی و کالایی شدن سیاهان.
مسائل بحرانی خشونت ساختاری
اینکه چه کسی چه چیزی و چه مقدار دریافت می کند منبع درگیری در تاریخ بشر بوده است (بالارد و همکاران، 2005؛ برچیل و همکاران، 2013). آیا منابعی برای برآوردن نیازهای 7.7 میلیارد نفر روی کره زمین وجود دارد؟ یک چهارم جمعیت در شمال جهانی 80 درصد انرژی و فلزات را مصرف می کنند و حجم بالایی از کربن منتشر می کنند (تروندهایم، 2019). به عنوان مثال، ایالات متحده، آلمان، چین و ژاپن بیش از نیمی از تولید اقتصادی کره زمین را تولید می کنند، در حالی که 75٪ از جمعیت کشورهای کمتر صنعتی 20٪ مصرف می کنند، اما بیشتر تحت تأثیر گرمایش جهانی هستند (Bretthauer, 2018; کلاین، 2014) و درگیری های مبتنی بر منابع ناشی از استثمار سرمایه داری. این شامل بهره برداری از مواد معدنی حیاتی است که به عنوان تغییر دهنده بازی در کاهش تغییرات آب و هوایی تبلیغ می شوند (Bretthauer, 2018؛ Fjelde & Uexkull, 2012). آفریقا، اگرچه کمترین تولیدکننده کربن است که بیشترین تأثیر را از تغییرات آب و هوایی دارد (Bassey, 2012)، و در نتیجه جنگ ها و فقر، که منجر به مهاجرت های گسترده می شود. دریای مدیترانه به قبرستان میلیون ها جوان آفریقایی تبدیل شده است. کسانی که از ساختارهایی که محیط زیست را تخریب می کنند و جنگ ایجاد می کنند سود می برند، تغییرات آب و هوایی را یک فریب می دانند (کلین، 2014). با این حال، سیاستهای توسعه، ایجاد صلح، کاهش آب و هوا و تحقیقاتی که زیربنای آنها است، همگی در شمال جهانی بدون دخالت آژانس آفریقایی، فرهنگها و ارزشهایی طراحی شدهاند که جوامع را برای هزاران سال پایدار کردهاند. همانطور که فاکو (1982، 1987) استدلال می کند، خشونت ساختاری با مراکز دانش قدرت مرتبط است.
فرسایش فرهنگی و ارزشی که بواسطه ایدئولوژی های مدرنیزاسیون و جهانی شدن تشدید شده است به درگیری های ساختاری کمک می کند (جئونگ، 2000). نهادهای مدرنیته با حمایت سرمایه داری، هنجارهای لیبرال دموکراسی، صنعتی شدن و پیشرفت های علمی، سبک زندگی و توسعه را با الگوبرداری از غرب ایجاد می کنند، اما اصالت فرهنگی، سیاسی و اقتصادی آفریقا را ویران می کنند. درک کلی از مدرنیته و توسعه در قالب مصرف گرایی، سرمایه داری، شهرنشینی و فردگرایی بیان می شود (جئونگ، 2000؛ مک گینتی و ویلیامز، 2009).
ساختارهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی شرایطی را برای توزیع ناعادلانه ثروت در بین کشورها و در درون کشورها ایجاد می کنند (گرین، 2008؛ جئونگ، 2000؛ مک گینتی و ویلیامز، 2009). حکمرانی جهانی در مشخص کردن مذاکراتی مانند موافقتنامه پاریس در مورد تغییرات آب و هوایی، ایجاد تاریخ فقر، جهانی کردن آموزش، یا تاثیرگذاری بیشتر اهداف توسعه هزاره و اهداف توسعه پایدار ناکام است. کسانی که از این سیستم سود می برند به سختی تشخیص می دهند که این سیستم دچار مشکل شده است. ناامیدی، به دلیل افزایش شکاف بین آنچه مردم دارند و آنچه که معتقدند سزاوار آن هستند، همراه با کاهش اقتصادی و تغییرات آب و هوایی، باعث تشدید حاشیه نشینی، مهاجرت های دسته جمعی، جنگ ها و تروریسم می شود. افراد، گروهها و ملتها میخواهند در رأس سلسله مراتب قدرت اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فنی و نظامی قرار گیرند که باعث تداوم رقابت خشونتآمیز بین ملتها میشود. آفریقا، سرشار از منابع مورد علاقه ابرقدرت ها، همچنین بازار مناسبی برای صنایع جنگی برای فروش سلاح است. به طور متناقض، هیچ جنگی به معنای عدم سود برای صنایع تسلیحاتی نیست، وضعیتی که آنها نمی توانند آن را بپذیرند. جنگ است طرز عمل برای دسترسی به منابع آفریقا با شروع جنگ ها، صنایع تسلیحاتی سود می برند. در این فرآیند، از مالی گرفته تا جمهوری آفریقای مرکزی، سودان جنوبی و جمهوری دموکراتیک کنگو، جوانان فقیر و بیکار به راحتی فریفته ایجاد یا پیوستن به گروه های مسلح و تروریستی می شوند. نیازهای اساسی برآورده نشده، همراه با نقض حقوق بشر و ناتوانی، افراد را از به فعلیت رساندن پتانسیل خود باز می دارد و منجر به درگیری ها و جنگ های اجتماعی می شود (کوک هافمن، 2009؛ مزلو، 1943).
غارت و نظامی کردن آفریقا با تجارت برده و استعمار آغاز شد و تا امروز ادامه دارد. نظام اقتصادی بینالمللی و باورها مبنی بر اینکه بازار جهانی، تجارت آزاد و سرمایهگذاری خارجی به طور دموکراتیک پیش میرود به نفع کشورهای اصلی و شرکتهایی است که از منابع کشورهای پیرامونی بهرهبرداری میکنند و آنها را مشروط به صادرات مواد خام و واردات کالاهای فرآوری شده میکند (Carmody, 2016; Southall & Melber, 2009). ). از دهه 1980، تحت چتر جهانیسازی، اصلاحات بازار آزاد و ادغام آفریقا در اقتصاد جهانی، سازمان تجارت جهانی (WTO) و صندوق بینالمللی پول (IMF) «برنامههای تعدیل ساختاری» (SAPs) را تحمیل کردند و آفریقا را ملزم کردند. کشورها برای خصوصی سازی، آزادسازی و مقررات زدایی بخش معدن (کارمودی، 2016، ص 21). بیش از 30 کشور آفریقایی مجبور به طراحی مجدد کدهای معدنی خود برای تسهیل سرمایه گذاری مستقیم خارجی (FDI) و استخراج منابع شدند. «اگر شیوههای قبلی ادغام آفریقا در اقتصاد سیاسی جهانی مضر بود، منطقاً باید در تحلیل وجود یا عدم وجود مدل توسعهای از ادغام در اقتصاد جهانی برای آفریقا به جای باز کردن آن برای آن دقت کرد. غارت بیشتر» (کارمودی، 2016، ص 24).
شرکتهای چند ملیتی (MNC) که از منابع معدنی، نفت و سایر منابع طبیعی آفریقا بهرهبرداری میکنند، تحت حمایت سیاستهای جهانی که کشورهای آفریقایی را به سمت سرمایهگذاری مستقیم خارجی وادار میکند و با حمایت دولتهای خود، منابع را بدون مجازات غارت میکنند، انجام میدهند. . آنها به نخبگان سیاسی بومی رشوه می دهند تا فرار مالیاتی را تسهیل کنند، جنایات خود را بپوشانند، به محیط زیست آسیب برسانند، فاکتورهای اشتباه و اطلاعات را جعل کنند. در سال 2017، جریان خروجی آفریقا به 203 میلیارد دلار رسید که 32.4 میلیارد دلار از طریق کلاهبرداری شرکت های چند ملیتی بود (Curtis، 2017). در سال 2010، شرکت های چند ملیتی از 40 میلیارد دلار اجتناب کردند و 11 میلیارد دلار را از طریق قیمت گذاری نادرست تجاری تقلب کردند (آکسفام، 2015). سطوح تخریب محیط زیست ایجاد شده توسط شرکت های چند ملیتی در فرآیند بهره برداری از منابع طبیعی، جنگ های زیست محیطی را در آفریقا تشدید می کند (Akiwumi & Butler, 2008; Bassey, 2012; Edwards et al., 2014). شرکت های چندملیتی همچنین از طریق غصب زمین، جابجایی جوامع و معدنچیان صنعتگر از زمین های امتیازی خود که به عنوان مثال از مواد معدنی، نفت و گاز بهره برداری می کنند، فقر ایجاد می کنند. همه این عوامل آفریقا را به یک تله درگیری تبدیل می کند. افراد محروم هیچ گزینه ای جز تشکیل یا پیوستن به گروه های مسلح برای زنده ماندن ندارند.
In دکترین شوکنائومی کلاین (2007) نشان میدهد که چگونه از دهه 1950، سیاستهای بازار آزاد بر جهان مسلط شدهاند و شوکهای ناشی از فاجعه را اعمال میکنند. پس از 11 سپتامبر، جنگ جهانی ایالات متحده علیه تروریسم منجر به تهاجم به عراق شد و در نهایت به سیاستی ختم شد که به شل و بریتیش پترولیوم اجازه داد تا بهره برداری از نفت عراق را در انحصار خود درآورند و صنایع جنگی آمریکا از فروش تسلیحات خود سود ببرند. همان دکترین شوک در سال 2007 استفاده شد، زمانی که فرماندهی آفریقای ایالات متحده (AFRICOM) برای مبارزه با تروریسم و درگیری ها در این قاره ایجاد شد. آیا تروریسم و درگیری های مسلحانه از سال 2007 افزایش یافته یا کاهش یافته است؟ متحدان و دشمنان ایالات متحده همگی با خشونت برای کنترل آفریقا، منابع و بازار آن رقابت می کنند. Africompublicaffairs (2016) چالش چین و روسیه را به شرح زیر تصدیق کرد:
سایر کشورها به سرمایه گذاری در کشورهای آفریقایی برای پیشبرد اهداف خود ادامه می دهند، چین بر روی دستیابی به منابع طبیعی و زیرساخت های لازم برای حمایت از تولید متمرکز است در حالی که چین و روسیه هر دو سیستم های تسلیحاتی می فروشند و به دنبال ایجاد توافقنامه های تجاری و دفاعی در آفریقا هستند. همزمان با گسترش نفوذ چین و روسیه در آفریقا، هر دو کشور در تلاش برای به دست آوردن «قدرت نرم» در آفریقا برای تقویت قدرت خود در سازمان های بین المللی هستند. (ص 12)
رقابت ایالات متحده برای منابع آفریقا زمانی که دولت پرزیدنت کلینتون قانون رشد و فرصت آفریقا (AGOA) را ایجاد کرد که هدف آن دسترسی آفریقا به بازار ایالات متحده بود، تاکید شد. در واقع، آفریقا نفت، مواد معدنی و سایر منابع را به ایالات متحده صادر می کند و به عنوان بازاری برای محصولات ایالات متحده عمل می کند. در سال 2014، فدراسیون کار ایالات متحده گزارش داد که «نفت و گاز بین 80 تا 90 درصد کل صادرات تحت AGOA را تشکیل میدهند» (AFL-CIO Solidarity Center، 2014، ص 2).
استخراج منابع آفریقا هزینه بالایی دارد. معاهدات بین المللی حاکم بر اکتشاف مواد معدنی و نفت هرگز در کشورهای در حال توسعه اعمال نمی شود. جنگ، آوارگی، تخریب محیط زیست، و سوء استفاده از حقوق و حیثیت مردم، شیوه عمل است. کشورهای غنی از منابع طبیعی مانند آنگولا، جمهوری دموکراتیک کنگو، جمهوری آفریقای مرکزی، سیرالئون، سودان جنوبی، مالی و برخی از کشورهای صحرای غربی درگیر جنگ هایی هستند که غالباً توسط جنگ سالاران غارتگر "قومی" نامیده می شود. فیلسوف و جامعه شناس اسلوونیایی، اسلاوی ژیژک (2010) مشاهده کرد که:
در زیر نمای جنگ قومی، ما... عملکرد سرمایه داری جهانی را تشخیص می دهیم... هر یک از جنگ سالاران پیوندهای تجاری با یک شرکت یا شرکت خارجی دارد که از ثروت عمدتا معدنی در منطقه بهره برداری می کند. این ترتیب برای هر دو طرف مناسب است: شرکت ها حقوق استخراج را بدون مالیات و سایر عوارض دریافت می کنند، در حالی که جنگ سالاران ثروتمند می شوند. ... رفتار وحشیانه مردم محلی را فراموش کنید، فقط شرکت های خارجی با فناوری پیشرفته را از معادله حذف کنید و کل بنای جنگ قومی که از احساسات قدیمی تغذیه می شود از بین می رود... تاریکی زیادی در جنگل انبوه کنگو وجود دارد، اما علل در جای دیگری، در دفاتر اجرایی درخشان بانکها و شرکتهای فناوری پیشرفته ما نهفته است. (صص 163-164)
جنگ و بهره برداری از منابع، تغییرات آب و هوایی را تشدید می کند. استخراج مواد معدنی و نفت، آموزش نظامی و آلاینده های سلاح، تنوع زیستی را از بین می برد، آب، زمین و هوا را آلوده می کند (دودکا و آدریانو، 1997؛ لارنس و همکاران، 2015؛ لو بیلون، 2001). تخریب زیست محیطی جنگ منابع و مهاجرت های دسته جمعی را افزایش می دهد زیرا منابع معیشتی در حال کمیاب شدن است. آخرین برآورد سازمان خواربار و کشاورزی ملل متحد نشان می دهد که 795 میلیون نفر به دلیل جنگ های جهانی و تغییرات آب و هوایی گرسنگی می کشند (برنامه جهانی غذا، 2019). سیاست گذاران جهانی هرگز شرکت های معدنی و صنایع جنگی را به حساب نیاورده اند. آنها بهره برداری از منابع را خشونت نمی دانند. تأثیر جنگ ها و استخراج منابع حتی در توافقنامه پاریس و پروتکل کیوتو ذکر نشده است.
آفریقا نیز محل تخلیه و مصرف کننده کالاهای غربی است. در سال 2018، زمانی که رواندا از واردات لباس های دست دوم ایالات متحده امتناع کرد، یک خصومت روی داد (جان، 2018). ایالات متحده ادعا می کند که AGOA به نفع آفریقا است، اما روابط تجاری در خدمت منافع ایالات متحده است و پتانسیل آفریقا برای پیشرفت را محدود می کند (ملبر، 2009). بر اساس AGOA، کشورهای آفریقایی موظف هستند در فعالیت هایی که منافع ایالات متحده را تضعیف می کند، شرکت نکنند. کسری تجاری و خروج سرمایه منجر به عدم تعادل اقتصادی و فشار بر استانداردهای زندگی فقرا می شود (کارمودی، 2016؛ مک گینتی و ویلیامز، 2009). دیکتاتورهای روابط تجاری در شمال جهانی همه چیز را به نفع خود انجام می دهند و وجدان خود را با کمک های خارجی تسکین می دهند، که ایسترلی (2006) آن را بار مرد سفید نامیده است.
همانند دوران استعمار، سرمایه داری و استثمار اقتصادی آفریقا همچنان فرهنگ ها و ارزش های بومی را از بین می برد. به عنوان مثال، اوبونتو آفریقایی (انسانیت) و مراقبت از خیر عمومی از جمله محیط زیست با حرص و آز سرمایه داری جایگزین شده است. رهبران سیاسی به دنبال تمجید شخصی هستند و نه خدمت به مردم (یوتاس، 2012؛ ون ویک، 2007). علی مزرویی (2007) خاطرنشان میکند که حتی بذر جنگهای رایج «در آشفتگی جامعهشناختی نهفته است که استعمار در آفریقا با تخریب» ارزشهای فرهنگی از جمله «روشهای قدیمی حل تعارض بدون ایجاد [جانشینهای] مؤثر در جای خود ایجاد کرد» (ص. 480). به همین ترتیب، رویکردهای سنتی برای حفاظت از محیط زیست، حیوانی و شیطانی تلقی می شد و به نام پرستش خدای واحد نابود شد. هنگامی که نهادها و ارزش های فرهنگی از هم پاشیده می شوند، همراه با فقر، تعارض اجتناب ناپذیر است.
در سطوح ملی، خشونت ساختاری در آفریقا در آنچه که لوری ناتان (2000) آن را "چهار اسب سوار آخرالزمان" (ص. 189) نامید - حاکمیت اقتدارگرا، محرومیت مردم از اداره کشورشان، فقر اجتماعی-اقتصادی و نابرابری که توسط آنها تقویت شده است، نهفته است. فساد و خویشاوندی و دولت های ناکارآمد با نهادهای ضعیفی که قادر به تقویت حاکمیت قانون نیستند. شکست رهبری عامل تقویت "چهار سوارکار" است. در اکثر کشورهای آفریقایی، مناصب دولتی وسیله ای برای تمجید شخصی است. خزانه ملی، منابع و حتی کمک های خارجی فقط به نفع نخبگان سیاسی است.
فهرست بی عدالتی های ساختاری مهم در سطوح ملی و بین المللی پایان ناپذیر است. افزایش نابرابری های سیاسی-اجتماعی و اقتصادی ناگزیر به تشدید درگیری ها و آسیب های زیست محیطی خواهد شد. هیچکس نمیخواهد در پایینترین سطح قرار گیرد و افراد ممتاز تمایلی به اشتراک در سطح بالای سلسله مراتب اجتماعی برای بهبود منافع عمومی ندارند. حاشیه نشینان می خواهند قدرت بیشتری به دست آورند و رابطه را معکوس کنند. چگونه می توان خشونت ساختاری را برای ایجاد صلح ملی و جهانی تغییر داد؟
تحول ساختاری
رویکردهای مرسوم برای مدیریت تعارض، ایجاد صلح، و کاهش محیط زیست در سطوح کلان و خرد جامعه با شکست مواجه شده اند، زیرا به اشکال ساختاری خشونت توجه نمی کنند. موضع گیری، قطعنامه های سازمان ملل متحد، اسناد بین المللی، موافقت نامه های صلح امضا شده و قوانین اساسی ملی بدون تغییر واقعی ایجاد می شوند. ساختارها تغییر نمی کنند. دگرگونی ساختاری (ST) «افقی را که ما به سوی آن سفر میکنیم – ایجاد روابط و جوامع سالم، محلی و جهانی را مورد توجه قرار میدهد. این هدف مستلزم تغییر واقعی در شیوه های فعلی روابط ما است» (لدراخ، 2003، ص 5). دگرگونی «اخر و جریان تعارض اجتماعی را بهعنوان فرصتهای زندگیبخش برای ایجاد فرآیندهای تغییر سازنده که خشونت را کاهش میدهد، عدالت را در تعامل مستقیم و ساختارهای اجتماعی افزایش میدهد و به مشکلات واقعی زندگی در روابط انسانی پاسخ میدهد، تصور میکند و به آن پاسخ میدهد» (Lederach, 2003، ص 14).
دوگان (1996) مدل پارادایم تودرتو را برای تغییرات ساختاری با پرداختن به مسائل، روابط، سیستم ها و زیر سیستم ها پیشنهاد می کند. Körppen و Ropers (2011) یک "رویکرد کل سیستم" و "تفکر پیچیدگی به عنوان یک متا چارچوب" (ص. 15) را برای تغییر ساختارها و سیستم های ظالمانه و ناکارآمد پیشنهاد می کنند. هدف تحول ساختاری کاهش خشونت ساختاری و افزایش عدالت پیرامون موضوعات، روابط، سیستمها و زیرسیستمهایی است که فقر، نابرابری و رنج را ایجاد میکنند. همچنین افراد را قادر می سازد تا بالقوه خود را درک کنند.
برای آفریقا، من آموزش را به عنوان هسته تحول ساختاری (ST) پیشنهاد می کنم. آموزش افراد با مهارت های تحلیلی و آگاهی از حقوق و منزلت خود، آنها را قادر می سازد تا آگاهی انتقادی و آگاهی نسبت به موقعیت های بی عدالتی ایجاد کنند. افراد تحت ستم خود را از طریق وجدان سازی برای جستجوی آزادی و تأیید خود آزاد می کنند (فریره، 1998). دگرگونی ساختاری یک تکنیک نیست، بلکه یک تغییر پارادایم است «برای نگاه کردن و دیدن ... فراتر از مشکلات کنونی به سمت یک الگوی عمیق تر از روابط، ... الگوهای زیربنایی و زمینه ...، و یک چارچوب مفهومی (Lederach, 2003, pp. 8-9). برای مثال، آفریقایی ها باید در مورد الگوهای ظالمانه و روابط وابسته بین شمال جهانی و جنوب جهانی، استثمار استعماری و نواستعماری، نژادپرستی، استثمار مستمر و به حاشیه راندن که آنها را از سیاست گذاری جهانی محروم می کند، آگاه باشند. اگر آفریقاییها در سرتاسر قاره از خطرات استثمار و نظامیسازی شرکتها توسط قدرتهای غربی آگاه باشند و اعتراضات گستردهای را در قاره برپا کنند، این سوء استفادهها متوقف میشود.
برای افراد پایه مهم است که حقوق و مسئولیت های خود را به عنوان اعضای جامعه جهانی بدانند. دانش اسناد و موسسات بینالمللی و قارهای مانند سازمان ملل متحد، اتحادیه آفریقا، منشور سازمان ملل متحد، اعلامیه جهانی حقوق بشر (UDHR) و منشور آفریقایی حقوق بشر باید به دانش عمومی تبدیل شود که مردم را قادر میسازد تا کاربرد برابر خود را مطالبه کنند. . به همین ترتیب، آموزش در زمینه رهبری و مراقبت از خیر عمومی باید اجباری باشد. رهبری ضعیف بازتابی از آنچه جوامع آفریقایی شده اند است. اوبونتویسم (انسانیت) و مراقبت از خیر عمومی جای خود را به حرص و آز سرمایه داری، فردگرایی و شکست کامل در ارزش گذاری و تجلیل از آفریقایی گرایی و معماری فرهنگ محلی داده است که جوامع را در آفریقا قادر ساخته تا هزاران سال شاد زندگی کنند.
همچنین آموزش قلب، «مرکز عواطف، شهودها، و زندگی معنوی... مکانی که از آن بیرون می رویم و برای راهنمایی، رزق و روزی و جهت دهی به آن بازمی گردیم» بسیار مهم است (لدراک، 2003، ص 17). قلب برای تغییر روابط، تغییرات آب و هوایی و بلای جنگ بسیار مهم است. مردم سعی می کنند جامعه را از طریق انقلاب ها و جنگ های خشونت آمیز تغییر دهند که نمونه آن در حوادث جهانی و جنگ های داخلی و قیام هایی مانند سودان و الجزایر است. ترکیبی از سر و قلب بی ربط بودن خشونت را نه تنها به این دلیل که غیراخلاقی است، نشان می دهد، بلکه خشونت باعث ایجاد خشونت بیشتر می شود. خشونت پرهیزی از قلبی ناشی از شفقت و همدلی سرچشمه می گیرد. رهبران بزرگی مانند نلسون ماندلا سر و قلب را ترکیب کردند تا تغییر ایجاد کنند. با این حال، در سطح جهانی ما با خلاء رهبری، سیستم های آموزشی خوب و الگوهای نقش مواجه هستیم. بنابراین، آموزش باید با بازسازی تمام جنبه های زندگی (فرهنگ ها، روابط اجتماعی، سیاست، اقتصاد، طرز تفکر و زندگی در خانواده ها و جوامع) تکمیل شود.
تلاش برای صلح باید در همه سطوح جامعه در اولویت قرار گیرد. ایجاد روابط انسانی خوب پیش نیاز ایجاد صلح با توجه به تحول نهادی و اجتماعی است. از آنجایی که تعارض در جوامع بشری رخ می دهد، مهارت های گفتگو، ارتقای درک متقابل و نگرش برد-برد در مدیریت و حل تعارضات باید از دوران کودکی پرورش یابد. تغییرات ساختاری در سطوح کلان و خرد جامعه برای رفع آسیب های اجتماعی در نهادها و ارزش های مسلط به فوریت مورد نیاز است. "ایجاد جهانی بدون خشونت به حذف بی عدالتی های اجتماعی و اقتصادی و سوء استفاده های زیست محیطی بستگی دارد" (Jeong, 2000, p. 370).
تغییر ساختارها به تنهایی منجر به صلح نمی شود، اگر متعاقب آن یا مسبوق به دگرگونی شخصی و تغییر قلب ها نباشد. تنها تغییر شخصی می تواند تحول ساختاری لازم برای صلح و امنیت پایدار ملی و جهانی را ایجاد کند. تغییر از حرص، رقابت، فردگرایی و نژادپرستی سرمایهداری در قلب سیاستها، سیستمها و خردهنظامهایی که از افرادی که در حاشیههای ملی و داخلی هستند، بهرهکشی میکنند و انسانیتزدایی میکنند، ناشی از رشتههای پایدار و لذتبخش بررسی خود درونی و واقعیت بیرونی است. در غیر این صورت، نهادها و نظامها همچنان ناخوشیهای ما را حمل و تقویت خواهند کرد.
در نتیجه، تلاش برای صلح و امنیت جهانی در مواجهه با رقابت سرمایهداری، بحران محیطی، جنگها، غارت منابع شرکتهای چند ملیتی و افزایش ملیگرایی طنینانداز میشود. حاشیه نشینان هیچ گزینه ای جز مهاجرت، درگیری های مسلحانه و تروریسم ندارند. این وضعیت مستلزم جنبش های عدالت اجتماعی است تا خواستار پایان دادن به این وحشت باشند. همچنین مستلزم اقداماتی است که اطمینان حاصل کند که نیازهای اساسی هر فرد برآورده می شود، از جمله برابری و توانمندسازی همه مردم برای تحقق بخشیدن به پتانسیل خود. در غیاب رهبری جهانی و ملی، افرادی از پایین که تحت تأثیر خشونت ساختاری (SV) قرار دارند باید برای رهبری فرآیند تحول آموزش ببینند. ریشه کن کردن طمع ناشی از سرمایه داری و سیاست های جهانی که استثمار و به حاشیه راندن آفریقا را تقویت می کند، مبارزه برای نظم جهانی جایگزینی را که به نیازها و رفاه همه مردم و محیط زیست اهمیت می دهد، پیش خواهد برد.
منابع
مرکز همبستگی AFL-CIO. (2014). ایجاد استراتژی برای حقوق کارگران و فراگیر رشد - چشم اندازی جدید برای قانون رشد آفریقا و فرصت ها (AGOA). برگرفته از https://aflcio.org/sites/default/files/2017-03/AGOA%2Bno%2Bbug.pdf
امور عمومی آفریقا (2016). ژنرال رودریگز بیانیه وضعیت 2016 را ارائه می دهد. ایالات متحده فرمان آفریقا. برگرفته از https://www.africom.mil/media-room/photo/28038/gen-rodriguez-delivers-2016-posture-statement
Akiwumi، FA، و Butler، DR (2008). معدن و تغییرات محیطی در سیرالئون، غرب آفریقا: سنجش از دور و مطالعه هیدروژئومورفولوژیکی. پایش و ارزیابی محیط زیست، 142(1-3), 309-318. https://doi.org/10.1007/s10661-007-9930-9
بالارد، آر.، حبیب، ا.، والودیا، آی.، و زورن، ای. (2005). جهانی شدن، حاشیه نشینی و جنبش های اجتماعی معاصر در آفریقای جنوبی امور آفریقا، 104(417), 615-634. https://doi.org/10.1093/afraf/adi069
Bassey, N. (2012). برای پختن یک قاره: استخراج مخرب و بحران آب و هوا در آفریقا. کیپ تاون: چاپ پامازوکا.
بوتس، جی ام (2003). تحول ساختاری. در S. Cheldeline، D. Druckman، & L. Fast (ویراستار)، تعارض: از تحلیل تا مداخله (ص 358-379). نیویورک: پیوسته.
برتاور، جی ام (2018). تغییر اقلیم و تضاد منابع: نقش کمبود. نیویورک، نیویورک: روتلج.
Burchill, S., Linklater, A., Devetak, R., Donnelly, J., Nardin T., Paterson M., Reus-Smit, C., & True, J. (2013). نظریه های روابط بین الملل (ویرایش پنجم). نیویورک: پالگریو مک میلان.
برتون، جی دبلیو (1990). تعارض: نظریه نیازهای انسان. نیویورک: مطبوعات سنت مارتین.
کارمودی، پی (2016). تقلای جدید برای آفریقا. مالدن، MA: چاپ پولی.
کوک هافمن، سی (2009). نقش هویت در تعارض در D. Sandole, S. Byrne, I. Sandole Staroste, & J. Senehi (ویراستار)، کتابچه راهنمای تجزیه و تحلیل و حل تعارض (صص 19-31). نیویورک: روتلج.
Cousens، EM (2001). معرفی. در EM Cousens، C. Kumar، و K. Wermester (ویرایشگران)، ایجاد صلح به مثابه سیاست: پرورش صلح در جوامع شکننده (ص 1-20). لندن: لین رینر.
کرتیس، ام.، و جونز، تی (2017). حساب های صادقانه 2017: چگونه جهان از آفریقا سود می برد ثروت. برگرفته از http://curtisresearch.org/wp-content/uploads/honest_accounts_2017_web_final.pdf
ادواردز، دیپی، اسلون، اس.، ونگ، ال.، دیرکس، پی، سایر، جی، و لارنس، WF (2014). معدن و محیط زیست آفریقا. نامه های حفاظتی، 7(3). 302-311. https://doi.org/10.1111/conl.12076
دودکا، اس.، و آدریانو، دی سی (1997). اثرات زیست محیطی استخراج و فرآوری سنگ معدن فلز: بررسی. مجله کیفیت محیط زیست، 26(3), 590-602. doi:10.2134/jeq1997.00472425002600030003x
دوگان، MA (1996). یک نظریه تودرتو از تعارض. مجله رهبری: زنان در رهبری، 1(1)، 9-20.
ایسترلی، دبلیو (2006). بار مرد سفید: چرا تلاش های غرب برای کمک به بقیه انجام داده است؟ خیلی بیمار و خیلی کم خوب. نیویورک: پنگوئن
Fjelde، H.، & Uexkull، N. (2012). محرک های آب و هوا: ناهنجاری های بارندگی، آسیب پذیری و درگیری های جمعی در جنوب صحرای آفریقا. جغرافیای سیاسی، 31(7), 444-453. https://doi.org/10.1016/j.polgeo.2012.08.004
فوکو، م. (1982). موضوع و قدرت. تحقیق انتقادی, 8(4)، 777-795.
Freire، P. (1998). آموزش آزادی: اخلاق، دموکراسی و شجاعت مدنی. Lanham، مریلند: Rowman & Littlefield Publishers.
گالتونگ، جی (1969). تحقیقات خشونت، صلح و صلح. مجله تحقیقات صلح، 6(3), 167-191 https://doi.org/10.1177/002234336900600301
گرین، دی (2008). از فقر تا قدرت: شهروندان فعال و دولت های موثر چگونه می توانند تغییر کنند جهان. آکسفورد: آکسفام بین المللی.
گوتیرز، جی (1985). ما از چاه خود می نوشیم (ویرایش چهارم). نیویورک: Orbis.
جئونگ، HW (2000). مطالعات صلح و درگیری: مقدمه. Aldershot: Ashgate.
کینان، تی (1987). I. "پارادوکس" دانش و قدرت: خواندن فوکو با تعصب. نظریه سیاسی, 15(1)، 5-37.
کلاین، ن. (2007). دکترین شوک: ظهور سرمایه داری فاجعه. تورنتو: Alfred A. Knopf Canada.
کلاین، ن. (2014). این همه چیز را تغییر می دهد: سرمایه داری در مقابل آب و هوا. نیویورک: سیمون و شوستر.
Körppen, D., & Ropers, N. (2011). مقدمه: پرداختن به پویایی پیچیده دگرگونی تعارض. در D. Körppen، P. Nobert، & HJ Giessmann (ویراستار)، غیر خطی بودن فرآیندهای صلح: نظریه و عمل تحول سیستماتیک منازعه (ص 11-23). اوپلادن: ناشران باربارا بودریچ.
لارنس، ام جی، استمبرگر، اچالجی، زولدردو، ایجی، استراترز، دیپی، و کوک، اسجی (2015). اثرات جنگ مدرن و فعالیت های نظامی بر تنوع زیستی و محیط زیست. بررسی های محیطی، 23(4), 443-460. https://doi.org/10.1139/er-2015-0039
لو بیلون، پی (2001). بوم شناسی سیاسی جنگ: منابع طبیعی و درگیری های مسلحانه جغرافیای سیاسی، 20(5), 561–584. https://doi.org/10.1016/S0962-6298(01)00015-4
Lederach ، JP (2003). کتاب کوچک تغییر درگیری. مقاربت، PA: کتاب های خوب.
مک گینتی، آر، و ویلیامز، ا. (2009). تعارض و توسعه. نیویورک: Routledge.
مزلو، ق (1943). تعارض، سرخوردگی و نظریه تهدید. مجله غیر طبیعی و روانشناسی اجتماعی، 38(1), 81–86. https://doi.org/10.1037/h0054634
مزرویی، ع.آ (2007). ملی گرایی، قومیت و خشونت. در WE Abraham، A. Irele، I. Menkiti و K. Wiredu (ویرایشگران)، همراهی با فلسفه آفریقا (ص 472-482). مالدن: Blackwell Publishing Ltd.
ملبر، اچ (2009). رژیم های تجارت جهانی و چند قطبی. در R. Southhall، & H. Melber (Eds.) تقلای جدید برای آفریقا: امپریالیسم، سرمایه گذاری و توسعه (ص 56-82). اسکاتسویل: UKZN Press.
ناتان، ال (2000). چهار سوار آخرالزمان: علل ساختاری بحران و خشونت در آفریقا. صلح و تغییر، 25(2), 188-207. https://doi.org/10.1111/0149-0508.00150
آکسفام (2015). آفریقا: در حال افزایش برای افراد معدودی. برگرفته از https://policy-practice.oxfam.org.uk/publications/africa-rising-for-the-few-556037
رادنی، دبلیو (1981). اروپا چگونه آفریقا را توسعه نیافته است (Rev. Ed.). واشنگتن دی سی: انتشارات دانشگاه هاوارد.
Southall, R., & Melber, H. (2009). تقلای جدید برای آفریقا؟ امپریالیسم، سرمایه گذاری و توسعه. اسکاتسویل، آفریقای جنوبی: انتشارات دانشگاه کوازولو-ناتال.
جان، تی (2018، 28 مه). چگونه ایالات متحده و رواندا بر سر لباس های دست دوم درگیر شده اند. اخبار بی بی سی. برگرفته از https://www.bbc.com/news/world-africa-44252655
تروندهایم (2019). اهمیت دادن به تنوع زیستی: دانش و دانش برای پس از 2020 چارچوب جهانی تنوع زیستی [گزارش روسای مشترک از نهمین کنفرانس تروندهایم]. برگرفته از https://trondheimconference.org/conference-reports
یوتاس، ام (2012). مقدمه: انسانیت بزرگ و حاکمیت شبکه در درگیری های آفریقا. در M. Utas (ویرایش)، درگیری های آفریقا و قدرت غیررسمی: مردان بزرگ و شبکه ها (ص 1-34). لندن/نیویورک: کتاب زد.
ون ویک، جی.-آ. (2007). رهبران سیاسی در آفریقا: روسای جمهور، حامیان یا سودجویان؟ آفریقایی مجموعه مقالات گاه به گاه مرکز حل و فصل سازنده اختلافات (ACCORD)، 2(1)، 1-38. برگرفته از https://www.accord.org.za/publication/political-leaders-africa/.
برنامه جهانی غذا (2019). 2019 - نقشه گرسنگی. برگرفته از https://www.wfp.org/publications/2019-hunger-map
ژیژک، اس. (2010). زندگی در آخرالزمان. نیویورک: نسخه.