رادیکالیسم و ​​تروریسم در خاورمیانه و جنوب صحرای آفریقا

چکیده

تجدید حیات رادیکالیسم در دین اسلام در قرن بیست و یکمst قرن به‌خوبی در خاورمیانه و جنوب صحرای آفریقا، به‌ویژه از اواخر دهه 2000 آغاز شده است. سومالی، کنیا، نیجریه و مالی، از طریق الشباب و بوکوحرام، زیر بار فعالیت های تروریستی که نماد این افراط گرایی است، هستند. القاعده و داعش نماینده این جنبش در عراق و سوریه هستند. اسلام گرایان رادیکال برای نهادینه کردن اسلام در جنوب صحرای آفریقا و خاورمیانه از مکانیسم های ضعیف حکومتی، نهادهای دولتی ضعیف، فقر گسترده و سایر شرایط اجتماعی اسفناک استفاده کرده اند. کاهش کیفیت رهبری، حکومت‌داری و نیروهای در حال ظهور جهانی‌سازی، احیای بنیادگرایی اسلامی را در این مناطق با پیامدهای بلندی برای امنیت ملی و دولت‌سازی به‌ویژه در جوامع چند قومیتی و مذهبی تحریک کرده است.

معرفی

از بوکوحرام، یک گروه ستیزه جوی اسلامی فعال در شمال شرقی نیجریه، کامرون، نیجر و چاد گرفته تا الشباب در کنیا و سومالی، القاعده و داعش در عراق و سوریه، جنوب صحرای آفریقا و خاورمیانه تحت شکل شدیدی از حملات قرار گرفته اند. رادیکالیزاسیون اسلامی حملات تروریستی به نهادهای دولتی و جمعیت غیرنظامی و جنگ تمام عیار در عراق و سوریه که توسط دولت اسلامی در عراق و سوریه (داعش) به راه افتاده است، چندین سال است که باعث بی ثباتی و ناامنی در این مناطق شده است. این گروه‌های شبه‌نظامی از ابتدایی مبهم به‌عنوان مؤلفه‌ای حیاتی در اختلال در معماری امنیتی خاورمیانه و جنوب صحرای آفریقا تثبیت شده‌اند.

ریشه‌های این جنبش‌های رادیکال در باورهای مذهبی افراطی نهفته است که ناشی از شرایط اسفناک اجتماعی-اقتصادی، نهادهای دولتی ضعیف و شکننده، و حکومت‌داری ناکارآمد است. در نیجریه، ناتوانی رهبری سیاسی باعث شد که این فرقه به یک گروه ستیزه جوی نیرومند با ارتباطات خارجی و نفوذ داخلی به اندازه کافی قوی تبدیل شود تا دولت نیجریه را با موفقیت از سال 2009 به چالش بکشد (ICG، 2010؛ بائوچی، 2009). مسائل انعطاف‌پذیر فقر، محرومیت اقتصادی، بیکاری جوانان و تخصیص نادرست منابع اقتصادی زمینه‌های مناسبی برای پرورش رادیکالیسم در آفریقا و خاورمیانه بوده است (پادون، 2010).

این مقاله استدلال می‌کند که نهادهای دولتی ضعیف و شرایط اسفناک اقتصادی در این مناطق و عدم آمادگی ظاهراً رهبری سیاسی برای براندازی شاخص‌های حکمرانی و تحت تأثیر نیروهای جهانی‌سازی، اسلام رادیکال ممکن است برای مدت طولانی‌تری در اینجا باشد. پیامدهای آن این است که با تداوم بحران مهاجران در اروپا، امنیت ملی و صلح و امنیت جهانی ممکن است بدتر شود. مقاله به بخش های مرتبط تقسیم می شود. با مقدمه آغازین مرتبط با کاوش مفهومی در مورد افراط گرایی اسلامی، بخش سوم و چهارم به ترتیب جنبش های رادیکال در جنوب صحرای آفریقا و خاورمیانه را آشکار می کنند. بخش پنجم به بررسی پیامدهای جنبش های رادیکال بر امنیت منطقه ای و جهانی می پردازد. گزینه های سیاست خارجی و استراتژی های ملی در نتیجه گیری گره خورده است.

رادیکالیزاسیون اسلامی چیست؟

احتراق های سیاسی-اجتماعی که در خاورمیانه یا جهان اسلام و آفریقا رخ می دهد، تأییدی نسبتاً گویا بر پیش بینی هانتینگتون (1968) از برخورد تمدن ها در 21 است.st قرن. کشمکش‌های تاریخی بین غرب و شرق همچنان به وضوح تأیید می‌کند که هر دو جهان را نمی‌توان به هم پیوست (کیپلینگ، 1975). این مسابقه در مورد ارزش ها است: محافظه کار یا لیبرال. استدلال‌های فرهنگی به این معنا، مسلمانان را به عنوان گروهی همگن در نظر می‌گیرند، در حالی که آنها واقعاً متنوع هستند. برای مثال، دسته‌هایی مانند سنی‌ها و شیعیان یا سلفی‌ها و وهابی‌ها نشانه‌های آشکاری از پراکندگی در میان گروه‌های مسلمان هستند.

موجی از جنبش‌های رادیکال وجود داشته است که اغلب از ۱۹۱۹ در این مناطق به ستیزه‌جویی تبدیل شده‌اند.th قرن. رادیکال شدن خود فرآیندی است شامل یک فرد یا گروه تلقین شده به مجموعه ای از باورها که از اعمال تروریستی حمایت می کنند که می تواند در رفتار و نگرش فرد تجلی یابد (رحیم الله، لارمار و عبدالله، 2013، ص 20). اما رادیکالیسم مترادف با تروریسم نیست. به طور معمول، رادیکالیسم باید مقدم بر تروریسم باشد، اما تروریست ها حتی ممکن است روند رادیکال شدن را دور بزنند. به گفته رئیس (2009، ص 2)، فقدان ابزارهای قانون اساسی، آزادی انسان، توزیع نابرابر ثروت، ساختار اجتماعی مغرضانه و شرایط نظم و قانون شکننده احتمالاً باعث ایجاد جنبش‌های رادیکال در هر جامعه توسعه یافته یا در حال توسعه می‌شود. اما جنبش های رادیکال ممکن است لزوماً به گروه های تروریستی تبدیل نشوند. بنابراین رادیکالیسم صراحتاً ابزارهای موجود مشارکت سیاسی و نیز نهادهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را رد می‌کند و آن را برای حل نارضایتی‌های اجتماعی ناکافی می‌داند. بنابراین، رادیکالیسم جذابیت تغییرات ساختاری بنیادی در تمام حوزه های زندگی اجتماعی را به حساب می آورد یا انگیزه آن را دارد. اینها ممکن است روابط سیاسی و اقتصادی باشد. در این جهت‌ها، رادیکالیسم ایدئولوژی‌های جدید رایج را ایجاد می‌کند، مشروعیت و ارتباط ایدئولوژی‌ها و باورهای رایج را به چالش می‌کشد. سپس از تغییرات شدید به عنوان یک راه سازنده و مترقی فوری برای تنظیم مجدد جامعه حمایت می کند.

رادیکالیسم به هیچ وجه لزوماً مذهبی نیست. این می تواند در هر محیط ایدئولوژیک یا سکولار رخ دهد. برخی از بازیگران در ظهور پدیده ای مانند فساد نخبگان نقش اساسی دارند. در مواجهه با محرومیت و فقر مطلق، نمایشگاه نخبگان ثروتمندی که اعتقاد بر این است که از سوء استفاده، اتلاف و انحراف منابع عمومی برای اهداف خصوصی نخبگان سرچشمه می‌گیرد، می‌تواند واکنش رادیکال بخشی از مردم را برانگیزد. بنابراین، سرخوردگی در میان محرومان در چارچوب جامعه اساساً می‌تواند موجب رادیکالیسم شود. رحمان (2009، ص 4) عواملی را که برای رادیکال‌سازی مؤثر هستند، خلاصه کرد:

مقررات زدایی و جهانی شدن و غیره نیز از عوامل رادیکالیزه شدن در یک جامعه هستند. عوامل دیگر عبارتند از فقدان عدالت، برخوردهای انتقام جویانه در یک جامعه، سیاست های ناعادلانه دولت/دولت، استفاده ناعادلانه از قدرت و احساس محرومیت و تأثیر روانی آن. تبعیض طبقاتی در یک جامعه نیز به پدیده رادیکالیزه شدن کمک می کند.

این عوامل در مجموع می‌توانند گروهی با دیدگاه‌های افراطی درباره ارزش‌ها و سنت‌ها و رویه‌های اسلامی ایجاد کنند که به دنبال ایجاد تغییرات اساسی یا رادیکال هستند. این شکل مذهبی از رادیکالیسم اسلامی از تفسیر محدود قرآن توسط یک گروه یا فردی به منظور دستیابی به اهداف رادیکال ناشی می شود (پاوان و مرشد، 2009). طرز فکر رادیکال ها به دلیل نارضایتی از نظم موجود، ایجاد تغییرات شگرف در جامعه است. بنابراین رادیکالیزاسیون اسلامی فرآیندی است برای تسریع تغییرات ناگهانی در جامعه به عنوان پاسخی به سطح پایین اجتماعی-اقتصادی و فرهنگی توده‌های مسلمانان با هدف حفظ سختگیری جزمی در ارزش‌ها، رویه‌ها و سنت‌ها در مقابل مدرنیته.

رادیکالیزاسیون اسلامی در ترویج اعمال خشونت آمیز افراطی در ایجاد تغییرات رادیکال بیان مفصلی می یابد. این تمایز قابل توجه با بنیادگرایان اسلامی است که به دنبال بازگشت به مبانی اسلامی در مواجهه با فساد بدون استفاده از خشونت هستند. روند رادیکالیزه شدن اهرمی برای جمعیت بزرگ مسلمان، فقر، بیکاری، بی سوادی و حاشیه نشینی ایجاد می کند.

عوامل خطر رادیکالیسم در میان مسلمانان پیچیده و متنوع است. یکی از اینها به وجود جنبش سلفی/وهابیت مربوط می شود. نسخه جهادی جنبش سلفی مخالف حضور ظالمانه و نظامی غرب در جهان اسلام و همچنین دولت های طرفدار غرب در جنوب صحرای آفریقا است. این گروه مدافع مقاومت مسلحانه است. اگرچه اعضای جنبش وهابی سعی می‌کنند با سلفی‌ها متفاوت باشند، اما تمایل دارند این عدم تحمل افراطی نسبت به کفار را بپذیرند (رحیم الله، لارمار و عبدالله، 2013؛ شوارتز، 2007). عامل دوم، تأثیر شخصیت‌های مسلمان رادیکال مانند «سیب گوطب»، محقق برجسته مصری است که گمان می‌رود در پی‌ریزی پایه‌های اسلام رادیکال مدرن پیشگام باشد. تعالیم اسامه بن لادن و انور الاولهی از این دسته است. سومین عامل توجیه تروریسم ریشه در قیام خشونت آمیز علیه دولت های مستبد، فاسد و سرکوبگر کشورهای تازه استقلال یافته در دهه 20 دارد.th قرن در خاورمیانه و شمال آفریقا (حسن، 2008). رابطه نزدیکی با تأثیر شخصیت‌های رادیکال، عامل اقتدار علمی درک شده است که بسیاری از مسلمانان ممکن است فریب بخورند تا آن را به عنوان تفسیر واقعی قرآن بپذیرند (Ralumullah, et al, 2013). جهانی شدن و مدرنیزاسیون نیز تأثیر شگرفی بر رادیکالیزه شدن مسلمانان داشته است. ایدئولوژی های رادیکال اسلامی با سرعت بیشتری در سراسر جهان گسترش یافته و با سهولت نسبی از طریق فناوری و اینترنت به مسلمانان رسیده است. ذهنیت های رادیکال به سرعت به این امر و با تأثیر قابل توجهی بر رادیکالیزه شدن چسبیده اند (ولدیوس و استون، 2009). مدرنیزاسیون بسیاری از مسلمانان را که آن را تحمیل فرهنگ و ارزش های غربی به جهان اسلام می دانند رادیکال کرده است (لوئیس، 2003؛ هانتینگتون، 1996؛ روی، 2014).

استدلال فرهنگی به عنوان مبنایی برای رادیکالیسم، فرهنگ را ایستا و دین را یکپارچه نشان می دهد (Murshed and Pavan & 20009). هانتینگتون (2006) برخورد تمدن را در رقابت برتر و فرودست بین غرب و اسلام بیان می کند. به این معنا، رادیکالیزاسیون اسلامی با حمایت از فرهنگ برتر تصور شده خود که تحت سلطه فرهنگ غربی است که به عنوان برتر معرفی می شود، به دنبال به چالش کشیدن فرودستی قدرت خود است. لوئیس (2003) خاطرنشان می کند که مسلمانان از تسلط فرهنگی خود در طول تاریخ حتی به عنوان فرهنگ برترتر و در نتیجه نفرت از غرب و عزم راسخ برای استفاده از خشونت برای ایجاد تغییرات رادیکال متنفرند. اسلام به‌عنوان یک دین در طول تاریخ چهره‌های متعددی دارد و در دوران معاصر در هویت‌های متعددی در سطح فردی مسلمانان و مجموع آنها تجلی یافته است. بنابراین هویت فردی مسلمان وجود ندارد و فرهنگ پویا است و با تغییر شرایط مادی تغییر می کند. استفاده از فرهنگ و مذهب به عنوان عوامل خطر افراط گرایی باید دارای تفاوت های ظریف باشد تا مرتبط باشد.

گروه های رادیکالیزه اعضا یا مجاهدین را از منابع و زمینه های مختلف جذب می کنند. گروه بزرگی از عناصر رادیکال از میان جوانان جذب می شوند. این رده سنی آغشته به ایده آلیسم و ​​باور اتوپیایی برای تغییر جهان است. این قدرت توسط گروه های رادیکال در جذب اعضای جدید مورد بهره برداری قرار گرفته است. برخی از جوانانی که عادت به به چالش کشیدن ارزش‌های تثبیت شده والدین، معلمان و جامعه خود دارند، برخاسته از لفاظی‌های تبلیغاتی در مسجد یا مدارس محلی، نوارهای ویدیویی یا صوتی یا اینترنت و حتی در خانه، لحظه را غنیمت شمرده و افراط‌گرا می‌شوند.

بسیاری از جهادی ها ملی گرایان مذهبی هستند که توسط سیستم های امنیتی خشن مجبور به ترک کشورهای خود شده اند. در کشورهای خارجی، شبکه‌های اسلامی رادیکال و فعالیت‌های آنها را شناسایی می‌کنند و سپس رژیم‌های مسلمان را در کشورهای خود درگیر می‌کنند.

در پی حمله 11 سپتامبر به ایالات متحده، بسیاری از رادیکال ها از احساس بی عدالتی، ترس و خشم علیه ایالات متحده برافروخته شدند و در روحیه جنگ علیه اسلام که توسط بن لادن ایجاد شد، جوامع دیاسپورا به منبع اصلی برای جذب نیرو تبدیل شدند. به عنوان رادیکال های خانگی مسلمانان در اروپا و کانادا برای پیوستن به جنبش‌های رادیکال برای محاکمه جهاد جهانی استخدام شده‌اند. مسلمانان دیاسپورا از محرومیت و تبعیض در اروپا احساس حقارت می کنند (لوئیس، 2003؛ مورشد و پاوان، 2009).

شبکه های دوستی و خویشاوندی به عنوان منابع واقعی استخدام استفاده شده است. اینها به‌عنوان «وسیله‌ای برای معرفی ایده‌های رادیکال، حفظ تعهد از طریق رفاقت در جهاد، یا فراهم کردن تماس‌های قابل اعتماد برای اهداف عملیاتی» استفاده شده‌اند (Gendron, 2006, p. 12).

افرادی که به اسلام گرویده اند نیز منبع اصلی استخدام به عنوان سرباز پیاده برای القاعده و سایر شبکه های انشعابی هستند. آشنایی با اروپا باعث می‌شود که نوکیشان رادیکال‌های امیدوارکننده با فداکاری و تعهد نسبت به این دوره تحصیل کنند. زنان همچنین به منبع واقعی استخدام برای حملات انتحاری تبدیل شده اند. از چچن گرفته تا نیجریه و فلسطین، زنان با موفقیت به خدمت گرفته شده و در انجام حملات انتحاری به کار گرفته شده اند.

ظهور گروه‌های افراطی افراطی افراطی در جنوب صحرای آفریقا و خاورمیانه در پس زمینه این عوامل تعمیم‌یافته مستلزم بررسی دقیق‌تر تجربیات خاص است که ویژگی‌های خاص و پیش‌زمینه ظریف هر گروه را منعکس می‌کند. این امر برای تعیین شیوه عملکرد رادیکالیزاسیون اسلامی در این اقلیم و پیامدهای بالقوه برای ثبات و امنیت جهانی ضروری است.

جنبش های رادیکال در جنوب صحرای آفریقا

در سال 1979، مسلمانان شیعه شاه سکولار و مستبد ایران را سرنگون کردند. این انقلاب ایران سرآغاز رادیکالیسم اسلامی معاصر بود (روبین، 1998). مسلمانان با ایجاد فرصتی برای احیای یک دولت ناب اسلامی با دولت های فاسد عربی اطراف که از حمایت غرب برخوردار بودند، متحد شدند. انقلاب تأثیر بسیار زیادی بر آگاهی و احساس هویت مسلمانان داشت (Gendron, 2006). پس از انقلاب شیعیان، تهاجم نظامی شوروی به افغانستان نیز در سال 1979 انجام شد. چندین هزار مسلمان برای بیرون راندن کفار کمونیست به افغانستان رفتند. افغانستان به فرصتی پرشور برای آموزش جهادگران تبدیل شد. جهادگران مشتاق برای مبارزات محلی خود در محیطی امن آموزش و مهارت دریافت کردند. در افغانستان بود که جهادگرایی جهانی شکل گرفت و پرورش یافت و جنبش سلفی - وهابی اسامه بن لادن را به پا کرد.

افغانستان اگرچه عرصه بزرگی بود که در آن اندیشه‌های رادیکال اسلامی با مهارت‌های نظامی عملی به‌دست‌آمده ریشه می‌گرفت. عرصه های دیگری مانند الجزایر، مصر، کشمیر و چچن نیز ظهور کردند. سومالی و مالی نیز به این مبارزه پیوستند و به پناهگاه های امن برای آموزش عناصر رادیکال تبدیل شده اند. حملات القاعده به ایالات متحده در 11 سپتامبر 2001 تولد جهاد جهانی بود و پاسخ ایالات متحده از طریق مداخله در عراق و افغانستان زمینه واقعی برای یک امت متحد جهانی برای مقابله با دشمن مشترکشان بود. گروه‌های محلی به مبارزه در این تئاترهای محلی و بیشتر پیوستند تا تلاش کنند تا دشمن غرب و دولت‌های عربی حامی آنها را شکست دهند. آنها با گروه‌های دیگر خارج از خاورمیانه همکاری می‌کنند تا اسلام ناب را در بخش‌هایی از صحرای آفریقا ایجاد کنند. با فروپاشی سومالی در اوایل دهه 1990، زمین مساعدی برای تخمیر اسلام رادیکال در شاخ آفریقا باز شد.

اسلام رادیکال در سومالی، کنیا و نیجریه

سومالی، واقع در شاخ آفریقا (HOA) با کنیا در شرق آفریقا هم مرز است. HOA یک منطقه استراتژیک، یک شریان و مسیر اصلی حمل و نقل دریایی جهانی است (Ali, 2008, p.1). کنیا، بزرگترین اقتصاد در شرق آفریقا، همچنین به عنوان قطب اقتصاد منطقه ای استراتژیک است. این منطقه خانه فرهنگ‌ها، ملیت‌ها و مذاهب گوناگون است که جامعه‌ای پویا در آفریقا را تشکیل می‌دهند. HOA یک راه متقابل تعامل بین آسیایی ها، اعراب و آفریقا از طریق تجارت بود. به دلیل پویایی پیچیده فرهنگی و مذهبی منطقه، مملو از درگیری ها، اختلافات ارضی و جنگ های داخلی است. به عنوان مثال، سومالی به عنوان یک کشور از زمان مرگ سیاد بار، صلح را ندیده است. این کشور در امتداد خطوط قبیله ای با مبارزه مسلحانه داخلی برای ادعاهای ارضی تجزیه شده است. فروپاشی قدرت مرکزی از اوایل دهه 1990 به طور مؤثر بازیابی نشده است.

رواج هرج و مرج و بی ثباتی زمینه مساعدی را برای افراط گرایی اسلامی فراهم کرده است. این مرحله ریشه در تاریخ خشونت آمیز استعمار و دوران جنگ سرد دارد و به خشونت معاصر در منطقه منفجر می شود. علی (2008) استدلال کرده است که آنچه به عنوان یک فرهنگ القا شده خشونت در منطقه ظاهر شده است محصول پویایی همیشه در حال تغییر در سیاست منطقه به ویژه در رقابت برای قدرت سیاسی است. بنابراین، رادیکال‌سازی اسلامی به‌عنوان ریشه‌ای مستقیم برای قدرت تلقی می‌شود و از طریق شبکه‌های مستقر گروه‌های رادیکال ریشه‌دار شده است.

روند رادیکالیزه شدن در شاخ آفریقا ناشی از حکمرانی ضعیف است. افراد و گروه‌هایی که دچار ناامیدی شده‌اند، با شورش علیه دولتی که شهروندان را با انواع بی‌عدالتی‌ها، فسادها و نقض حقوق بشر خفه می‌کند، به پذیرش نسخه ناب اسلام روی می‌آورند (علی، 2008). افراد به دو صورت عمده رادیکال می شوند. اول اینکه، به نوجوانان توسط معلمان سختگیر وهابی که در خاورمیانه آموزش دیده اند، تفسیر رادیکال قرآن را آموزش می دهند. بنابراین، این نوجوانان در این ایدئولوژی خشونت آمیز ریشه دوانده اند. دوم، جهادگران معاصر الهام گرفته از القاعده که در خاورمیانه آموزش دیده بودند، با استفاده از محیطی که در آن مردم با ظلم، مجروح و تلف شده توسط اربابان جنگ مواجه می شوند، به سومالی بازگشتند. در واقع، از اتیوپی، کنیا جیبوتی و سودان، حکومت‌داری ضعیف توسط دموکراسی‌های پرمدعا، شهروندان را به سمت آن دسته از افراط‌گرایان سوق داده است که اسلام ناب‌گرا را تبلیغ می‌کنند تا تغییرات و حقوق بنیادی ایجاد کنند و عدالت را برقرار کنند.

الشباب به معنای «جوانان» از طریق این فرآیندهای دو جانبه ایجاد شد. با ارائه اقدامات پوپولیستی مانند برداشتن انسداد جاده ها، تامین امنیت و مجازات کسانی که از جوامع محلی استثمار می کنند، این گروه به عنوان پاسخگوی نیازهای مردم عادی سومالی تلقی می شد که برای جلب حمایت آنها کافی بود. این گروه بیش از 1,000 عضو مسلح با ذخیره ای متشکل از 3000 جوان و هوادار تخمین زده می شود (علی، 2008). با گسترش سریع مسلمانان در جامعه ای فقیر مانند سومالی، شرایط اسفناک اجتماعی-اقتصادی باعث تسریع رادیکال شدن جامعه سومالی شده است. زمانی که به نظر می رسد حکمرانی خوب شانسی برای تأثیرگذاری بر HoA نداشته باشد، افراط گرایی اسلامی قرار است به طور محکمی ریشه دوانده و در حال افزایش باشد و ممکن است برای مدتی در آینده نیز به همین شکل باقی بماند. روند رادیکالیزه شدن توسط جهاد جهانی تقویت شده است. تلویزیون های ماهواره ای از طریق تصاویر جنگ در عراق و سوریه، فرصتی برای نفوذ افراط گرایان منطقه ای بوده است. اینترنت در حال حاضر منبع اصلی افراط گرایی از طریق ایجاد و نگهداری سایت ها توسط گروه های افراطی است. حواله های مالی الکترونیکی به رشد افراط گرایی دامن زده است، در حالی که علاقه قدرت های خارجی به HoA تصویر وابستگی و سرکوبی را که مسیحیت نشان می دهد حفظ کرده است. این تصاویر در شاخ آفریقا به ویژه در اوگادن، ارومیه و زنگبار برجسته است.

در کنیا نیروهای رادیکالیزه ترکیب پیچیده ای از عوامل ساختاری و نهادی، نارضایتی ها، سیاست خارجی و نظامی و جهاد جهانی هستند (پترسون، 2015). این نیروها به سختی می توانند برای روایت رادیکال شدن بدون ارجاع به دیدگاه تاریخی مناسب به ناهمگونی اجتماعی و فرهنگی کنیا و نزدیکی جغرافیایی آن به سومالی معنا پیدا کنند.

جمعیت مسلمان کنیا تقریباً 4.3 میلیون نفر است. طبق سرشماری سال 10، این حدود 38.6 درصد از جمعیت 2009 میلیون نفری کنیا است (ICG، 2012). اکثر مسلمانان کنیایی در نواحی ساحلی استان های ساحلی و شرقی و همچنین نایروبی به ویژه محله ایستلی زندگی می کنند. مسلمانان کنیایی ترکیبی عظیم از سواحیلی یا سومالیایی، عرب ها و آسیایی ها هستند. رادیکالیزاسیون اسلامی معاصر در کنیا از ظهور چشمگیر الشباب در جنوب سومالی در سال 2009 الهام گرفته است. از آن زمان نسبت به روند و سرعت افراط گرایی در کنیا و مهمتر از آن به عنوان تهدیدی برای امنیت و ثبات کشور نگرانی ایجاد کرده است. HoA. در کنیا، یک گروه سلفی جهادی بسیار رادیکال و فعال که از نزدیک با الشباب همکاری می کند، ظهور کرده است. مرکز جوانان مسلمان مستقر در کنیا (MYC) بخش مهمی از این شبکه است. این گروه شبه نظامی بومی با حمایت فعال الشباب به امنیت داخلی کنیا حمله می کند.

الشباب به‌عنوان یک گروه شبه‌نظامی در اتحادیه دادگاه‌های اسلامی شروع به کار کرد و از سال 2006 تا 2009 با خشونت اتیوپی‌ها اشغال جنوب سومالی را به چالش کشید (ICG، 2012). پس از عقب نشینی نیروهای اتیوپی در سال 2009، این گروه به سرعت این خلاء را پر کرد و بیشتر مناطق جنوبی و مرکزی سومالی را اشغال کرد. این گروه پس از استقرار خود در سومالی، به پویایی سیاست منطقه ای پاسخ داد و رادیکالیسم خود را به کنیا صادر کرد که در سال 2011 پس از مداخله نیروهای دفاعی کنیا در سومالی باز شد.

رادیکال‌سازی معاصر در کنیا ریشه در حدس‌های تاریخی دارد که این پدیده را به شکل خطرناک کنونی آن از اوایل دهه 1990 تا 2000 مطرح کرد. مسلمانان کنیایی غرق در نارضایتی های انباشته شده اند که بیشتر آنها تاریخی هستند. به عنوان مثال، حکومت استعماری بریتانیا مسلمانان را به حاشیه راند و با آنها نه به عنوان سواحیلی و نه غیر بومی رفتار کرد. این سیاست آنها را در حاشیه اقتصاد، سیاست و جامعه کنیا قرار داد. پس از استقلال دانیل عرب موی، دولت را از طریق اتحادیه ملی آفریقایی کنیا (KANU) رهبری کرد، به عنوان یک دولت تک حزبی به حاشیه رانده شدن سیاسی مسلمانان در دوران استعمار ادامه داد. بنابراین، به دلیل نداشتن نمایندگی در سیاست، کمبود فرصت‌های اقتصادی، آموزشی و غیره ناشی از تبعیض‌های سیستمی، همراه با سرکوب دولتی از طریق نقض حقوق بشر و قوانین و تاکتیک‌های ضد تروریسم، برخی از مسلمانان به واکنشی خشونت‌آمیز علیه کنیایی‌ها دامن زدند. دولت و جامعه استان های ساحلی و شمال شرقی و منطقه ایستلی در محله های نایروبی بیشترین تعداد بیکاران را در خود جای داده اند که اکثریت آنها مسلمان هستند. مسلمانان در شهرستان لامو و مناطق ساحلی از سیستمی که آنها را خفه می کند احساس بیگانگی و سرخوردگی می کنند و آماده پذیرش دیدگاه های افراطی هستند.

کنیا، مانند سایر کشورهای عضو HoA، دارای یک سیستم حکومتی ضعیف است. نهادهای مهم دولتی مانند سیستم عدالت کیفری ضعیف هستند. مصونیت از مجازات امری عادی است. امنیت مرزی ضعیف است و ارائه خدمات عمومی نیز به طور کلی بسیار ضعیف است. فساد گسترده به طور سیستماتیک مؤسسات دولتی را که قادر به ارائه خدمات عمومی از جمله امنیت در مرز و سایر خدمات به شهروندان نیستند، آسیب رسانده است. بدترین ضربه، بخش جمعیت مسلمان جامعه کنیا است (پترسون، 2015). با بهره گیری از سیستم اجتماعی ضعیف، نظام آموزشی مسلمانان مدارس، نوجوانان را با دیدگاه های افراطی تلقین می کند که به شدت افراطی می شوند. بنابراین جوانان رادیکالیزه از اقتصاد و زیرساخت های عملکردی کنیا برای سفر، ارتباط و دسترسی به منابع و شبکه های رادیکال برای فعالیت های رادیکال استفاده می کنند. اقتصاد کنیا دارای بهترین زیرساخت در HoA است که به شبکه‌های رادیکال اجازه می‌دهد از دسترسی به اینترنت برای بسیج و سازماندهی فعالیت‌ها استفاده کنند.

سیاست های نظامی و خارجی کنیا باعث خشم مسلمانان این کشور شده است. به عنوان مثال، روابط نزدیک این کشور با ایالات متحده و اسرائیل برای جمعیت مسلمان آن غیرقابل قبول است. به عنوان مثال، دخالت ایالات متحده در سومالی به عنوان هدف قرار دادن جمعیت مسلمان در نظر گرفته می شود (بادردین، 2012). هنگامی که نیروهای نظامی کنیا با فرانسه، سومالی و اتیوپی برای حمله به الشباب وابسته به القاعده در سال 2011 در جنوب و مرکز سومالی متحد شدند، این گروه شبه نظامی با مجموعه ای از حملات در کنیا پاسخ داد (ICG، 2014). از حمله تروریستی سپتامبر 2013 به مرکز خرید Westgate در نایروبی تا دانشگاه گاریسا و شهرستان لامو، الشباب در جامعه کنیا رها شده است. مجاورت جغرافیایی کنیا و سومالی به شدت مورد توجه است. واضح است که افراط گرایی اسلامی در کنیا در حال افزایش است و ممکن است به زودی فروکش نکند. تاکتیک های ضد تروریستی حقوق بشر را نقض می کند و این تصور را ایجاد می کند که مسلمانان کنیایی هدف قرار گرفته اند. ضعف های نهادی و ساختاری با نارضایتی های تاریخی نیازمند توجه فوری در دنده معکوس برای تغییر شرایط مساعد برای رادیکال شدن مسلمانان است. تقویت نمایندگی سیاسی و گسترش فضای اقتصادی با ایجاد فرصت‌ها نوید معکوس کردن این روند را می‌دهد.

القاعده و داعش در عراق و سوریه

ماهیت ناکارآمد دولت عراق به رهبری نوری مالکی و به حاشیه راندن نهادینه جمعیت سنی و آغاز جنگ در سوریه دو عامل اصلی هستند که به نظر می‌رسد به ظهور مجدد دولت اسلامی عراق (ISI) رادیکالیزه شده وحشیانه منجر شده‌اند. و سوریه (داعش) (هاشم، 2014). در ابتدا به القاعده وابسته بود. داعش یک نیروی سلفی-جهادی است و از گروهی که ابومصعب الزرقاوی در اردن (AMZ) آن را تأسیس کرد، شکل گرفت. هدف اولیه AMZ مبارزه با دولت اردن بود، اما شکست خورد و سپس به افغانستان رفت تا با مجاهدین علیه شوراها بجنگد. پس از خروج شوروی، بازگشت او به اردن نتوانست جنگ او علیه سلطنت اردن را احیا کند. او دوباره به افغانستان بازگشت تا یک کمپ آموزشی نظامیان اسلامی ایجاد کند. حمله ایالات متحده به عراق در سال 2003، AMZ را برای نقل مکان به این کشور جذب کرد. سقوط نهايي صدام حسين، شورشي را با حضور پنج گروه مختلف از جمله جماعت التوحيد والجهاد (JTJ) AMZ به راه انداخت. هدف آن مقاومت در برابر نیروهای ائتلاف و ارتش عراق و شبه نظامیان شیعه و سپس تشکیل دولت اسلامی بود. تاکتیک‌های وحشتناک AMZ با استفاده از بمب‌گذاران انتحاری، گروه‌های مختلفی را هدف قرار دادند. تاکتیک‌های وحشیانه آن، شبه‌نظامیان شیعه، تأسیسات دولتی را هدف قرار داد و یک فاجعه انسانی ایجاد کرد.

در سال 2005، سازمان AMZ به القاعده در عراق (AQI) پیوست و ایدئولوژی القاعده را برای حذف شرک به اشتراک گذاشت. اما تاکتیک های وحشیانه آن، جمعیت سنی را که از سطح نفرت انگیز کشتار و ویرانی خود متنفر بودند، سرخورده و از خود بیگانه کرد. AMZ در نهایت در سال 2006 توسط ارتش آمریکا کشته شد و ابوحمزه المهاجر (معروف به ابو ایوب المصری) به جای او ارتقا یافت. اندکی پس از این واقعه بود که القاعده از تأسیس دولت اسلامی عراق به رهبری ابوعمر البغدادی خبر داد (حسن، 2014). این توسعه بخشی از هدف اصلی جنبش نبود. با توجه به مشارکت گسترده در تداوم تلاش ها در تحقق هدف، از منابع کافی برخوردار نبود. و ساختار سازمانی ضعیف منجر به شکست آن در سال 2008 شد. متأسفانه شادی جشن شکست آی اس آی لحظه ای بود. خروج نیروهای آمریکایی از عراق، سپردن مسئولیت عظیم امنیت ملی به ارتش اصلاح‌شده عراق، بسیار دشوار بود و آی‌اس‌آی با سوءاستفاده از ضعف‌های ناشی از خروج ایالات متحده، دوباره بازگشت. تا اکتبر 2009، ISI عملاً زیرساخت های عمومی را از طریق رژیم حملات تروریستی تضعیف کرد.

ظهور مجدد ISI با موفقیت توسط ایالات متحده به چالش کشیده شد، زمانی که رهبران آن تحت تعقیب قرار گرفتند و کشته شدند. در 28 آوریل، ابو ایوب مصری و ابوعمر عبداللل الرشید البغدادی در یک حمله مشترک آمریکا و عراق در تکریت کشته شدند (هاشم، 2014). سایر اعضای رهبری ISI نیز از طریق حملات مداوم تحت تعقیب و حذف قرار گرفتند. رهبری جدید تحت رهبری ابراهیم عواد ابراهیم علی البدری السامرایی (معروف به دکتر ابراهیم ابودعاء) ظهور کرد. ابودعا با ابوبکر البغدادی برای تسهیل ظهور مجدد آی اس آی همکاری کرد.

دوره 2010-2013 مجموعه ای از عوامل را فراهم کرد که باعث احیای ISI شد. سازمان بازسازی شد و ظرفیت های نظامی و اداری آن بازسازی شد. درگیری فزاینده بین رهبری عراق و جمعیت سنی، کاهش اثر القاعده و شروع جنگ در سوریه، شرایط مساعدی را برای ظهور مجدد ISI ایجاد کرد. در زمان بغدادی، هدف جدید آی اس آی بیان سرنگونی دولت های نامشروع به ویژه دولت عراق و ایجاد خلافت اسلامی در خاورمیانه بود. این سازمان بطور سیستماتیک به خلافت اسلامی در عراق و متعاقباً به دولت اسلامی که سوریه را نیز در بر می گرفت، تبدیل شد. سازمان تا آن زمان به یک نیروی منضبط، منعطف و منسجم بازسازی شد.

خروج نیروهای آمریکایی از عراق خلاء امنیتی بزرگی بر جای گذاشت. فساد، سازماندهی ضعیف و کاستی های عملیاتی به خوبی قابل مشاهده بود. سپس وارد شکاف جدی بین جمعیت شیعه و سنی شد. این امر ناشی از به حاشیه راندن سنی‌ها توسط رهبری عراق در نمایندگی‌های سیاسی و نظامی و دیگر سرویس‌های امنیتی بود. احساس حاشیه‌نشینی، سنی‌ها را به سمت داعش سوق داد، سازمانی که قبلاً به دلیل اعمال زور وحشیانه‌اش بر اهداف غیرنظامی برای مبارزه با دولت عراق از آن متنفر بودند. کاهش نفوذ القاعده و جنگ در سوریه مرز جدیدی از فعالیت های رادیکالیزه به سوی تحکیم دولت اسلامی گشود. هنگامی که جنگ در سوریه در مارس 2011 آغاز شد، فرصتی برای استخدام و توسعه شبکه رادیکال باز شد. داعش به جنگ علیه رژیم بشار اسد پیوست. بغدادی، رهبر داعش، بیشتر کهنه سربازان سوری را به عنوان اعضای جبهه النصره به سوریه فرستاد که عملاً با ارتش اسد مقابله کردند و یک "ساختار کارآمد و منظم برای توزیع غذا و دارو" ایجاد کردند (هاشم، 2014). ، ص 7). این امر برای سوری هایی که از جنایات ارتش آزاد سوریه (FSA) منفور بودند، جذاب بود. تلاش های بغدادی برای ادغام یک جانبه با النصره رد شد و روابط گسسته همچنان باقی مانده است. در ژوئن 2014، داعش با حمله وحشیانه به نیروهای عراقی و توقف مناطق، به عراق بازگشت. موفقیت کلی آن در عراق و سوریه باعث تقویت رهبری داعش شد که از 29 ژوئن 2014 شروع به معرفی خود به عنوان یک دولت اسلامی کرد.

بوکوحرام و افراط گرایی در نیجریه

شمال نیجریه ترکیبی پیچیده از دین و فرهنگ است. مناطقی که شمال را تشکیل می‌دهند شامل ایالت‌های سوکوتو، کانو، بورنو، یوبه و کادونا می‌شوند که همگی پیچیدگی‌های فرهنگی هستند و شامل یک شکاف شدید مسیحی و مسلمان می‌شوند. جمعیت در سوکوتو، کانو و مایدوگوری عمدتا مسلمان هستند اما در کادونا به طور مساوی تقسیم شده اند (ICG، 2010). این مناطق از دهه 1980 تاکنون خشونت را در قالب درگیری های مذهبی تجربه کرده اند. از سال 2009، ایالت های بائوچی، بورنو، کانو، یوبه، آداماوا، نیجر و فلات و قلمرو پایتخت فدرال، ابوجا خشونت سازماندهی شده توسط فرقه رادیکال بوکوحرام را تجربه کرده اند.

بوکوحرام، یک فرقه اسلامی رادیکال با نام عربی خود شناخته می شود. جماعت اهل سنت لیداواتی والجهاد معنی - افرادی که به تبلیغ تعلیم و جهاد پیامبر اکرم (ص) متعهد هستند (ICG, 2014). بوکوحرام در ترجمه تحت اللفظی به معنای «آموزش غربی ممنوع است» است (کمپبل، 2014). این جنبش رادیکال اسلام گرا با تاریخچه حکومت داری ضعیف و فقر شدید نیجریه در شمال نیجریه شکل گرفته است.

بوکوحرام معاصر بر اساس الگو و روند، با گروه رادیکال مایتاتسین (کسی که نفرین می کند) که در اواخر دهه 1970 در کانو ظهور کرد، مرتبط است. محمد مروا، یک جوان تندرو کامرونی در کانو ظهور کرد و از طریق ایدئولوژی رادیکال اسلامی پیروانی ایجاد کرد و خود را به عنوان یک آزادیبخش با موضعی تهاجمی علیه ارزش ها و نفوذ غربی مطرح کرد. پیروان مروه گروه عظیمی از جوانان بیکار بودند. برخورد با پلیس یکی از ویژگی های معمول روابط گروهی با پلیس بود. این گروه در سال 1980 در یک تجمع علنی که توسط این گروه سازماندهی شده بود، به شدت با پلیس درگیر شد و شورش های گسترده ای را به راه انداخت. مروه در شورش جان باخت. این شورش ها چندین روز با تلفات سنگین و تخریب اموال ادامه یافت (ICG, 2010). گروه Maitatsine پس از شورش ها از بین رفت و ممکن است توسط مقامات نیجریه به عنوان یک رویداد یکبار تلقی شود. دهه ها طول کشید تا یک جنبش رادیکال مشابه در مایدوگوری در سال 2002 به عنوان "طالبان نیجریه" ظهور کرد.

منشأ معاصر بوکوحرام را می توان در یک گروه جوان رادیکال جستجو کرد که در مسجد الحاجی محمدو ندیمی در مایدوگوری تحت رهبری محمد یوسف به عبادت می پرداختند. یوسف توسط شیخ جعفر محمود آدم، عالم و واعظ برجسته رادیکال تندرو شد. خود یوسف که یک واعظ کاریزماتیک بود، تفسیر رادیکال خود از قرآن را که از ارزش‌های غربی از جمله مقامات سکولار متنفر بود، رایج کرد (ICG، 2014).

هدف اصلی بوکوحرام ایجاد یک دولت اسلامی مبتنی بر پایبندی دقیق به اصول و ارزش‌های اسلامی است که به آسیب‌های فساد و حکومت‌داری بد رسیدگی کند. محمد یوسف شروع به حمله به نظام اسلامی در مایدوگوری به عنوان "فاسد و غیرقابل جبران" کرد (Walker, 2012). طالبان نیجریه که گروه او نامیده می‌شد، به‌طور تاکتیکی از مایدوگوری عقب‌نشینی کرد، زمانی که نظر مقامات را در مورد دیدگاه‌های رادیکال خود جلب کرد، به روستای کاناما در ایالت یوبه در نزدیکی مرز نیجریه با نیجر و تشکیل جامعه‌ای با پایبندی شدید به اسلام. اصول. این گروه درگیر اختلاف بر سر حقوق ماهیگیری با جامعه محلی بود که توجه پلیس را به خود جلب کرد. در این رویارویی مطمئن، این گروه به طرز وحشیانه ای توسط مقامات نظامی درهم شکسته شد و رهبر آن محمد علی کشته شد.

بقایای این گروه به مایدوگوری بازگشتند و تحت رهبری محمد یوسف که دارای شبکه های رادیکالی بود که به ایالت های دیگر مانند بائوچی، یوبه و ایالت های نیجر گسترش یافته بود، دوباره گروه بندی کردند. فعالیت آنها یا مورد توجه قرار نگرفت یا نادیده گرفته شد. سیستم رفاهی توزیع مواد غذایی، سرپناه و سایر کمک ها، افراد بیشتری از جمله تعداد زیادی از بیکاران را به خود جذب کرد. درست مانند رویدادهای مایتاتسین در کانو در دهه 1980، روابط بین بوکوحرام و پلیس بین سال‌های 2003 و 2008 به خشونت‌های بیشتر بدتر شد. این درگیری‌های خشونت‌آمیز در ژوئیه 2009 زمانی که اعضای گروه قانون استفاده از کلاه ایمنی موتورسیکلت را رد کردند، به اوج خود رسید. هنگامی که در یک ایست بازرسی به چالش کشیده شد، درگیری مسلحانه بین پلیس و گروه به دنبال تیراندازی به پلیس در ایست بازرسی رخ داد. این شورش ها روزها ادامه یافت و به باوچی و یوبه سرایت کرد. نهادهای دولتی، به ویژه تأسیسات پلیس، به طور تصادفی مورد حمله قرار گرفتند. محمد یوسف و پدر شوهرش توسط ارتش دستگیر و به پلیس تحویل داده شدند. هر دو فراقانونی کشته شدند. بوجی فوی، کمیسر سابق امور مذهبی که توسط خود به پلیس گزارش داده بود به طور مشابه کشته شد (واکر، 2013).

عواملی که باعث افراط گرایی اسلامی در نیجریه شده است، ترکیب پیچیده ای از شرایط نامطلوب اجتماعی-اقتصادی، نهادهای دولتی ضعیف، حکمرانی بد، نقض حقوق بشر، و نفوذ خارجی و زیرساخت های تکنولوژیکی بهبود یافته است. از سال 1999، ایالت های نیجریه منابع مالی عظیمی را از دولت فدرال دریافت کرده اند. با این منابع، بی تدبیری مالی و زیاده خواهی افسران عمومی سرعت گرفت. با استفاده از آرای امنیتی، سوء استفاده از پول و حمایت دولت های محلی و ایالتی مشترک، گسترش یافته و اتلاف منابع عمومی را عمیق تر کرده است. پیامدهای آن افزایش فقر با 70 درصد نیجریه‌ای است که در فقر شدید قرار می‌گیرند. شمال شرق، مرکز فعالیت های بوکوحرام، بیشترین آسیب را از سطح فقر نزدیک به 90 درصد می بیند (NBS، 2012).

در حالی که حقوق و دستمزدهای عمومی افزایش یافته است، بیکاری نیز افزایش یافته است. این امر عمدتاً به دلیل زیرساخت‌های فرسوده، کمبود مزمن برق و واردات ارزان است که صنعتی‌سازی را ناامید کرده است. هزاران جوان از جمله فارغ التحصیلان بیکار و بیکار، ناامید، سرخورده، و در نتیجه، استخدام آسان برای رادیکال شدن هستند.

نهادهای دولتی در نیجریه به طور سیستماتیک به دلیل فساد و مصونیت از مجازات تضعیف شده اند. سیستم عدالت کیفری به طور مزمن به خطر افتاده است. بودجه ضعیف و سیستم رشوه، پلیس و قوه قضاییه را نابود کرده است. به عنوان مثال، چندین بار محمد یوسف دستگیر شد اما متهم نشد. بین سال‌های 2003 تا 2009، بوکوحرام تحت رهبری یوسف مجدداً گروه‌بندی، شبکه‌سازی و فروش در سایر ایالت‌ها ایجاد کرد، و همچنین از عربستان سعودی، موریتانی، مالی و الجزایر بدون شناسایی بودجه و آموزش دریافت کرد، یا به سادگی، سازمان‌های امنیتی و اطلاعاتی نیجریه نادیده گرفته شدند. آنها (واکر، 2013؛ ICG، 2014). در سال 2003، یوسف تحت پوشش مطالعاتی به عربستان سعودی سفر کرد و با کمک مالی گروه های سلفی برای تامین مالی یک طرح رفاهی شامل یک طرح اعتباری بازگشت. کمک‌های مالی تجار محلی نیز به گروه کمک کرد و دولت نیجریه به سمت دیگری نگاه کرد. موعظه های رادیکال او به صورت علنی و آزاد در سراسر شمال شرق فروخته می شد و جامعه اطلاعاتی یا ایالت نیجریه نمی توانستند عمل کنند.

دوره نهفتگی این گروه ارتباط سیاسی را با ظهور گروه رادیکال به اندازه کافی قوی توضیح می دهد که نیروهای امنیت ملی را بیش از حد گسترش دهد. تشکیلات سیاسی این گروه را برای برتری انتخاباتی پذیرفت. مودو شریف، سناتور سابق، با مشاهده جوانان گسترده ای که یوسف را دنبال می کرد، برای استفاده از ارزش انتخاباتی گروه با یوسف به توافق رسید. در عوض کلانتر قرار بود شریعت را اجرا کند و به اعضای گروه انتصابات سیاسی بدهد. به محض کسب پیروزی در انتخابات، کلانتر از توافق نامه سرپیچی کرد و یوسف را مجبور کرد که در خطبه های رادیکال خود حمله به کلانتر و دولتش را آغاز کند (مونتلوس، 2014). فضا برای رادیکالیزه شدن بیشتر فراهم شد و گروه از کنترل دولت ایالتی خارج شد. بوجی فوی، یکی از شاگردان یوسف، به عنوان کمیسر امور مذهبی پیشنهاد شد و از او برای انتقال بودجه به گروه استفاده شد، اما این مدت کوتاه بود. این بودجه از طریق پدر همسر یوسف، بابا فوگو، برای تهیه اسلحه به ویژه از چاد، درست در آن سوی مرز نیجریه استفاده شد (ICG، 2014).

افراط گرایی اسلامی در شمال شرق نیجریه توسط بوکوحرام از طریق پیوندهای خارجی تقویت شد. این سازمان با القاعده و طالبان افغانستان مرتبط است. پس از شورش جولای 2009، بسیاری از اعضای آنها برای آموزش به افغانستان گریختند (ICG، 2014). اسامه بن لادن از طریق محمد علی که در سودان با او ملاقات کرد، بودجه کار بیل برای ظهور بوکوحرام را تامین کرد. علی در سال 2002 از تحصیل به خانه بازگشت و پروژه تشکیل سلول را با بودجه 3 میلیون دلاری توسط بن لادن اجرا کرد (ICG، 2014). اعضای فرقه رادیکال همچنین در سومالی، افغانستان و الجزایر آموزش دیده بودند. مرزهای متخلخل با چاد و نیجریه این حرکت را تسهیل کرد. ارتباط با انصار دین (حامیان ایمان)، القاعده در مغرب (AQIM) و جنبش وحدت و جهاد (مجاد) به خوبی برقرار شده است. رهبران این گروه ها از پایگاه های خود در موریتانی، مالی و الجزایر به اعضای فرقه بوکوحرام آموزش و کمک مالی می دادند. این گروه ها منابع مالی، قابلیت های نظامی و امکانات آموزشی موجود برای فرقه رادیکال در نیجریه را افزایش داده اند (سرگی و جانسون، 2015).

جنگ علیه شورش شامل قوانین ضد تروریستی و درگیری مسلحانه بین فرقه و مجری قانون نیجریه است. قانون مبارزه با تروریسم در سال 2011 معرفی شد و در سال 2012 برای ایجاد هماهنگی متمرکز از طریق دفتر مشاور امنیت ملی (NSA) اصلاح شد. این نیز برای حذف سازمان های بین امنیتی در جنگ بود. این قانون اختیارات اختیاری گسترده ای را برای دستگیری و بازداشت فراهم می کند. این مقررات و رویارویی مسلحانه منجر به نقض حقوق بشر از جمله کشتار فراقانونی اعضای دستگیر شده فرقه شده است. اعضای برجسته فرقه از جمله محمد یوسف، بوجی فوی، بابا فوگو، محمد علی و بسیاری دیگر از این طریق کشته شده اند (HRW, 2012). گروه ضربت نظامی مشترک (JTF) متشکل از پرسنل نظامی، پلیس و اطلاعاتی، اعضای مظنون فرقه را به طور مخفیانه دستگیر و بازداشت کردند، از زور بیش از حد استفاده کردند و بسیاری از مظنونان را کشتند. این نقض حقوق بشر جامعه مسلمانان را بیگانه و هدف قرار داد و در عین حال گروهی که بیشتر آسیب دیده را در مقابل دولت قرار داد. کشته شدن بیش از 1,000 ستیزه جو در بازداشت نظامی باعث خشم اعضای آنها به رفتارهای رادیکال تر شد.

بوکوحرام به دلیل نارضایتی ها از حکومت ضعیف و نابرابری ها در شمال نیجریه، زمان زیادی را برای تسخیر خود سپری کرد. نشانه های طغیان رادیکالیسم آشکارا در سال 2000 ظاهر شد. به دلیل اینرسی سیاسی، واکنش استراتژیک دولت به تعویق افتاد. پس از شورش در سال 2009، واکنش‌های ناگهانی دولت نتوانست دستاورد زیادی داشته باشد و استراتژی‌ها و تاکتیک‌های مورد استفاده محیط را تشدید کرد که در عوض پتانسیل رفتار رادیکال را گسترش داد. رئیس جمهور گودلاک جاناتان تا سال 2012 طول کشید تا خطر این فرقه را برای بقای نیجریه و منطقه بپذیرد. با افزایش فساد و ثروت نخبگان، به موازات تعمیق فقر، محیط به خوبی برای فعالیت های رادیکال مهیا شد و بوکوحرام به خوبی از موقعیت استفاده کرد و به عنوان یک گروه ستیزه جو یا رادیکال اسلامی مهیب تکامل یافت که حملات تروریستی را به موسسات دولتی، کلیساها، پارک های موتوری ترتیب می دهد. و سایر امکانات

نتیجه

افراط گرایی اسلامی در خاورمیانه و جنوب صحرای آفریقا تأثیر شگرفی بر امنیت جهانی دارد. این ادعا مبتنی بر این واقعیت است که بی ثباتی ناشی از فعالیت های افراطی داعش، بوکوحرام و الشباب در سراسر جهان طنین انداز می شود. این سازمان ها از درون آبی ها به وجود نیامده اند. شرایط اسفناک اجتماعی-اقتصادی که آنها را به وجود آورده است هنوز وجود دارد و به نظر می رسد که کار زیادی برای بهبود آنها انجام نشده است. به عنوان مثال، حکمرانی بد هنوز در این مناطق رایج است. هر گونه ظاهری از دموکراسی هنوز به طور قابل توجهی بر کیفیت حکومتداری تأثیر نمی گذارد. تا زمانی که شرایط اجتماعی در این مناطق به طور قابل توجهی بهبود نیابد، رادیکالیسم ممکن است برای مدت طولانی در اینجا باشد.

مهم این است که کشورهای غربی نسبت به وضعیت این مناطق بیش از آنچه مشهود بوده است، ابراز نگرانی کنند. بحران پناهجویان یا مهاجران در اروپا به دلیل درگیری داعش در عراق و جنگ سوریه اشاره‌ای به این نیاز فوری برای تسریع اقدامات کشورهای غربی برای رسیدگی به نگرانی‌های امنیتی و بی‌ثباتی ناشی از رادیکال‌سازی اسلامی در خاورمیانه است. مهاجران ممکن است عناصر رادیکال بالقوه باشند. این احتمال وجود دارد که اعضای این فرقه های رادیکال بخشی از مهاجرانی باشند که به اروپا می روند. زمانی که آنها در اروپا مستقر شدند، ممکن است برای ساختن سلول‌ها و شبکه‌های رادیکالی که شروع به ایجاد رعب و وحشت در اروپا و بقیه جهان کنند، زمان ببرد.

دولت‌ها در این مناطق باید شروع به ایجاد تدابیر فراگیرتر در حکمرانی کنند. مسلمانان در کنیا، نیجریه، و سنی‌های عراق سابقه نارضایتی علیه دولت‌های خود دارند. این نارضایتی ها ریشه در حضور به حاشیه رانده شده در همه حوزه ها از جمله سیاست، اقتصاد و خدمات نظامی و امنیتی دارد. استراتژی های فراگیر نویدبخش افزایش احساس تعلق و مسئولیت جمعی است. سپس عناصر معتدل برای بررسی رفتار رادیکال در میان گروه‌هایشان بهتر است.

از نظر منطقه ای، مناطق عراق و سوریه ممکن است تحت کنترل داعش گسترش یابد. اقدامات نظامی ممکن است منجر به انقباض فضا شود، اما به احتمال زیاد بخشی از قلمرو تحت کنترل آنها باقی خواهد ماند. در آن قلمرو، استخدام، آموزش، و تلقین رشد خواهد کرد. از حفظ چنین سرزمینی می توان دسترسی به کشورهای همسایه را برای صادرات مستمر عناصر رادیکال تضمین کرد.

منابع

Adibe, J. (2014). بوکوحرام در نیجریه: راه رو به جلو. آفریقا در کانون.

علی، ع.م (2008). فرآیند رادیکالیسم در شاخ آفریقا - مراحل و عوامل مرتبط. ISPSW، برلین برگرفته از http://www.ispsw.de در 23 اکتبر 2015

امیراحمدی، ح (2015). داعش محصول تحقیر مسلمانان و ژئوپلیتیک جدید خاورمیانه است. که در بررسی قاهره. برگرفته از http://www.cairoreview.org. در 14th سپتامبر، 2015

بادوردین، FA (2012). رادیکال شدن جوانان در استان ساحلی کنیا. مجله صلح و درگیری آفریقا، 5، شماره 1.

Bauchi، OP و U. Kalu (2009). بوکوحرام می‌گوید نیجریه: چرا باوچی، بورنو را زدیم؟ پیشتاز روزنامهبرگرفته از http://www.allafrica.com/stories/200907311070.html در 22 ژانویه 2014.

کمبل، جی (2014). بوکوحرام: ریشه ها، چالش ها و پاسخ ها. باور سیاست، مرکز منابع ساختمان صلح نروژی. شورای روابط خارجی. برگرفته از http://www.cfr.org در 1st آوریل 2015

De Montelos، MP (2014). بوکوحرام: اسلام گرایی، سیاست، امنیت و دولت در نیجریه، لیدن.

Gendron، A. (2006). جهادگرایی ستیزه جو: رادیکالیزه شدن، تغییر مذهب، استخدام، ITAC، مرکز کانادایی مطالعات اطلاعاتی و امنیتی. دانشکده روابط بین الملل نورمن پاترسون، دانشگاه کارلتون.

هاشم، ع (2014). دولت اسلامی: از وابستگان القاعده تا خلافت، شورای سیاست خاورمیانه، جلد بیست و یکم، شماره 4.

حسن، ح (2014). داعش: پرتره ای از تهدیدی که سرزمینم را فرا گرفته است، تلگراف.  برگرفته از http//:www.telegraph.org در 21 سپتامبر 2015.

هاوز، سی (2014). خاورمیانه و شمال آفریقا: تهدید داعش هوش Teneo. برگرفته از http//: wwwteneoholdings.com

HRW (2012). خشونت مارپیچ: حملات بوکوحرام و سوء استفاده از نیروهای امنیتی در نیجریه. دیده بان حقوق بشر.

هانتینگتون، اس (1996). برخورد تمدن و بازسازی نظم جهانی. نیویورک: سیمون و شوستر.

ICG (2010). شمال نیجریه: پیشینه درگیری، گزارش آفریقا. شماره 168. گروه بین المللی بحران.

ICG (2014). مهار خشونت در نیجریه (II) شورش بوکوحرام. گروه بین المللی بحران گزارش آفریقا نه 126

ICG، (2012). افراط گرایی اسلام گرایان سومالیایی کنیا، گزارش گروه بین المللی بحران. جلسه توجیهی آفریقا نه 85

ICG، (2014). کنیا: الشباب - به خانه نزدیکتر. گزارش گروه بین المللی بحران جلسه توجیهی آفریقا نه 102

ICG، (2010). نیجریه شمالی: پیشینه درگیری، گروه بین المللی بحران، گزارش آفریقا، شماره 168

لوئیس، بی (2003). بحران اسلام: جنگ مقدس و ترور نامقدس. لندن، فینیکس

مرشد، اس ام و اس پاوان، (2009). Iریشه و رادیکالیزاسیون اسلامی در اروپای غربی تجزیه و تحلیل سطح خرد درگیری خشونت آمیز (MICROCON)، مقاله کاری پژوهشی 16، بازیابی شده از http://www.microconflict.eu در 11th ژانویه 2015، برایتون: MICROCON.

پادن، جی (2010). آیا نیجریه کانون افراط گرایی اسلامی است؟ مؤسسه صلح ایالات متحده شماره 27. واشنگتن دی سی. برگرفته از http://www.osip.org در 27 جولای 2015.

پترسون، WR 2015. رادیکالیزاسیون اسلامی در کنیا، JFQ 78، دانشگاه دفاع ملی. برگرفته از http://www.ndupress.edu/portal/68 در 3rd جولای، 2015

رادمان، تی (2009). تعریف پدیده رادیکالیزه شدن در پاکستان. موسسه مطالعات صلح پاک

رحیم الله، RH، Larmar، S. And Abdalla، M. (2013). درک افراط گرایی خشونت آمیز در میان مسلمانان: مروری بر ادبیات. مجله روانشناسی و علوم رفتاری. جلد 1 شماره 1 دسامبر.

روی، O. (2004). اسلام جهانی شده جست‌وجوی یک امت جدید. نیویورک: انتشارات دانشگاه کلمبیا.

روبین، بی (1998). رادیکالیسم اسلامی در خاورمیانه: بررسی و ترازنامه بررسی خاورمیانه در امور بین الملل (MERIA)، جلد. 2، شماره 2، می. برگرفته از www.nubincenter.org در 17th سپتامبر 2014

شوارتز، بی (2007). مبارزه آمریکا علیه جنبش وهابی/نو-سلاطین. Orbis، 51 (1) بازیابی شده doi:10.1016/j.orbis.2006.10.012.

سرگی، MA و جانسون، تی (2015). بوکوحرام شورای روابط خارجی. برگرفته از http://www.cfr.org/Nigeria/boko-haram/p25739?cid=nlc-dailybrief از 7th سپتامبر 2015

Veldhius، T.، و Staun، J. (2006). افراط گرایی اسلام گرا: یک مدل علت ریشه ای: موسسه روابط بین الملل هلند، کلینگندیل.

والر، ا. (2013). بوکوحرام چیست؟ گزارش ویژه، مؤسسه صلح ایالات متحده از http://www.usip.org در 4 بازیابی شده استth سپتامبر، 2015

توسط جورج A. Genyi. مقاله ارسال شده به دومین کنفرانس بین المللی سالانه حل و فصل منازعات قومی و مذهبی و ایجاد صلح که در 2 اکتبر 10 در یونکرز، نیویورک برگزار شد.

اشتراک گذاری

مقالات مرتبط

گرویدن به اسلام و ناسیونالیسم قومی در مالزی

این مقاله بخشی از یک پروژه تحقیقاتی بزرگتر است که بر ظهور ناسیونالیسم قومی مالایی و برتری در مالزی تمرکز دارد. در حالی که ظهور ناسیونالیسم قومی مالایی را می توان به عوامل مختلفی نسبت داد، این مقاله به طور خاص بر قانون تغییر مذهب اسلامی در مالزی و اینکه آیا این احساس برتری قومی مالایی را تقویت کرده است یا خیر، تمرکز دارد. مالزی کشوری چند قومیتی و مذهبی است که در سال 1957 استقلال خود را از بریتانیا به دست آورد. مالایی ها به عنوان بزرگترین گروه قومی همواره دین اسلام را بخشی از هویت خود می دانند که آنها را از سایر اقوام که در دوران استعمار بریتانیا به کشور آورده شده اند جدا می کند. در حالی که اسلام دین رسمی است، قانون اساسی به سایر ادیان اجازه می دهد تا توسط مالزیایی های غیرمالایی، یعنی چینی ها و هندی ها، به صورت مسالمت آمیز انجام شوند. با این حال، قانون اسلامی که بر ازدواج مسلمانان در مالزی حاکم است، مقرر کرده است که غیر مسلمانان در صورت تمایل به ازدواج با مسلمانان باید به اسلام گرویدند. در این مقاله، من استدلال می کنم که قانون تغییر اسلام به عنوان ابزاری برای تقویت احساسات ملی گرایی قومی مالایی در مالزی استفاده شده است. داده های اولیه بر اساس مصاحبه با مسلمانان مالایی که با غیرمالایی ها ازدواج کرده اند جمع آوری شد. نتایج نشان داده است که اکثر مصاحبه شوندگان مالایی، گرویدن به اسلام را آن گونه که دین اسلام و قوانین ایالتی لازم است، ضروری می دانند. علاوه بر این، آنها همچنین دلیلی برای مخالفت غیرمالایی‌ها با گرویدن به اسلام نمی‌بینند، زیرا پس از ازدواج، فرزندان به طور خودکار طبق قانون اساسی، که دارای موقعیت و امتیازات نیز می‌باشد، مالایی محسوب می‌شوند. دیدگاه‌های غیرمالایی‌هایی که به اسلام گرویده‌اند بر اساس مصاحبه‌های ثانویه است که توسط دانشمندان دیگر انجام شده است. از آنجایی که مسلمان بودن با مالایی بودن همراه است، بسیاری از غیرمالایی‌هایی که تغییر مذهب داده‌اند احساس هویت مذهبی و قومیتی خود را از دست داده‌اند و برای پذیرش فرهنگ قومیتی مالایی احساس فشار می‌کنند. در حالی که تغییر قانون تبدیل ممکن است دشوار باشد، گفتگوهای باز بین ادیان در مدارس و بخش های دولتی ممکن است اولین گام برای مقابله با این مشکل باشد.

اشتراک گذاری

ادیان در ایگبولند: تنوع، ارتباط و تعلق

دین یکی از پدیده های اجتماعی-اقتصادی است که تأثیرات غیرقابل انکاری بر بشریت در هر جای دنیا دارد. به همان اندازه که مقدس به نظر می رسد، دین نه تنها برای درک وجود هر جمعیت بومی مهم است، بلکه در زمینه های بین قومی و توسعه ای نیز مرتبط است. شواهد تاریخی و قوم‌نگاری درباره مظاهر و نام‌گذاری‌های مختلف پدیده دین فراوان است. ملت ایگبو در جنوب نیجریه، در دو سوی رودخانه نیجر، یکی از بزرگ‌ترین گروه‌های فرهنگی کارآفرین سیاه‌پوست در آفریقا است، با شور مذهبی بی‌گمان که بر توسعه پایدار و تعاملات بین قومیتی در مرزهای سنتی آن دلالت دارد. اما چشم انداز مذهبی ایگبولند دائما در حال تغییر است. تا سال 1840، دین(های) غالب ایگبو بومی یا سنتی بود. کمتر از دو دهه بعد، زمانی که فعالیت مبلغان مسیحی در این منطقه آغاز شد، نیروی جدیدی آزاد شد که در نهایت منظره مذهبی بومی منطقه را دوباره پیکربندی کرد. مسیحیت رشد کرد تا سلطه این دومی را کوچک کند. قبل از صدمین سالگرد مسیحیت در ایگبولند، اسلام و دیگر مذاهب کمتر سلطه گر برای رقابت با ادیان بومی ایگبو و مسیحیت به وجود آمدند. این مقاله تنوع مذهبی و ارتباط عملکردی آن با توسعه هماهنگ در ایگبولند را دنبال می‌کند. داده های خود را از آثار منتشر شده، مصاحبه ها و مصنوعات می گیرد. این استدلال می‌کند که با ظهور مذاهب جدید، چشم‌انداز مذهبی ایگبو به تنوع و/یا سازگاری، یا برای فراگیری یا انحصار در میان ادیان موجود و در حال ظهور، برای بقای ایگبو ادامه خواهد داد.

اشتراک گذاری

هویت‌های قومی و مذهبی شکل‌دهنده رقابت برای منابع مبتنی بر زمین: کشمکش‌های کشاورزان و دامداران Tiv در نیجریه مرکزی

Tiv از نیجریه مرکزی عمدتا کشاورزان دهقانی با یک شهرک پراکنده در نظر گرفته شده برای تضمین دسترسی به زمین های کشاورزی هستند. فولانی از…

اشتراک گذاری