کریستف کلمب: بنای یادبود جنجالی در نیویورک

چکیده

کریستف کلمب، قهرمان اروپایی مورد احترام تاریخی که روایت غالب اروپایی کشف آمریکا را به او نسبت می دهد، اما تصویر و میراث او نمادی از نسل کشی خاموش مردمان بومی آمریکا و کارائیب است، به شخصیتی بحث برانگیز تبدیل شده است. این مقاله به بررسی نماد نمادین مجسمه کریستف کلمب برای هر دو طرف درگیری می پردازد - آمریکایی های ایتالیایی آمریکایی که آن را در حلقه کلمبوس در شهر نیویورک و در مکان های دیگر از یک طرف برپا کردند، و مردم بومی آمریکا و از سوی دیگر، کارائیب که اجدادش توسط مهاجمان اروپایی سلاخی شدند. از طریق دریچه‌های حافظه تاریخی و تئوری‌های حل تعارض، مقاله با هرمنوتیک - تفسیر و درک انتقادی - مجسمه کریستف کلمب هدایت می‌شود، همانطور که من آن را در طول تحقیق خود در این مکان حافظه تجربه کردم. علاوه بر این، جنجال ها و بحث های جاری که حضور عمومی آن در قلب منهتن برمی انگیزد، به صورت انتقادی تحلیل می شود. در انجام این هرمنوتیکی چگونه تحلیل انتقادی، سه سوال اصلی بررسی می شود. 1) مجسمه کریستف کلمب به عنوان یک بنای تاریخی بحث برانگیز چگونه قابل تفسیر و درک است؟ 2) نظریات حافظه تاریخی در مورد بنای تاریخی کریستف کلمب چه می گوید؟ 3) چه درس هایی می توانیم از این حافظه تاریخی بحث برانگیز برای جلوگیری یا حل و فصل بهتر درگیری های مشابه در آینده و ساختن شهر نیویورک و آمریکا فراگیرتر، عادلانه تر و بردبارتر بیاموزیم؟ این مقاله با نگاهی به آینده شهر نیویورک به عنوان نمونه ای از یک شهر چند فرهنگی و متنوع در آمریکا به پایان می رسد.

معرفی

در 1 سپتامبر 2018، من خانه خود را در وایت پلینز، نیویورک، به سمت حلقه کلمبوس در شهر نیویورک ترک کردم. حلقه کلمبوس یکی از مهم ترین مکان های شهر نیویورک است. این مکان مهمی است نه تنها به این دلیل که در تقاطع چهار خیابان اصلی در منهتن واقع شده است - پارک مرکزی غربی و جنوبی، برادوی و خیابان هشتم - بلکه مهمتر از همه، در وسط دایره کلمبوس خانه مجسمه کریستف کلمب، قهرمان اروپایی مورد احترام تاریخی که روایت غالب اروپایی کشف آمریکا را به او نسبت می دهد، اما تصویر و میراث او نمادی از نسل کشی خاموش مردمان بومی آمریکا و کارائیب است.

به عنوان یک مکان حافظه تاریخی در آمریکا و دریای کارائیب، من تصمیم گرفتم که یک تحقیق رصدی را در بنای یادبود کریستف کلمب در حلقه کلمبوس در شهر نیویورک انجام دهم با این امید که درک خود را از کریستف کلمب و اینکه چرا او به یک موضوع بحث برانگیز تبدیل شده است، عمیق تر کنم. در آمریکا و دریای کارائیب حضور دارند. بنابراین هدف من درک نماد نمادین مجسمه کریستف کلمب برای هر دو طرف درگیری بود - آمریکایی های ایتالیایی آمریکایی که آن را در حلقه کلمبوس و در مکان های دیگر از یک طرف برپا کردند و مردم بومی آمریکا و کارائیب. از سوی دیگر، اجدادش توسط مهاجمان اروپایی سلاخی شدند.

از دریچه‌های حافظه تاریخی و تئوری‌های حل تعارض، تأمل من با هرمنوتیک - تفسیر و درک انتقادی - مجسمه کریستف کلمب که در بازدید از سایت خود تجربه کردم، هدایت می‌شود، در حالی که مناقشات و بحث‌های جاری حضور عمومی آن را توضیح می‌دهم. در قلب منهتن تداعی می کند. در انجام این هرمنوتیکی چگونه تحلیل انتقادی، سه سوال اصلی بررسی می شود. 1) مجسمه کریستف کلمب به عنوان یک بنای تاریخی بحث برانگیز چگونه قابل تفسیر و درک است؟ 2) نظریات حافظه تاریخی در مورد بنای تاریخی کریستف کلمب چه می گوید؟ 3) چه درس هایی می توانیم از این حافظه تاریخی بحث برانگیز برای جلوگیری یا حل و فصل بهتر درگیری های مشابه در آینده و ساختن شهر نیویورک و آمریکا فراگیرتر، عادلانه تر و بردبارتر بیاموزیم؟

این مقاله با نگاهی به آینده شهر نیویورک به عنوان نمونه ای از یک شهر چند فرهنگی و متنوع در آمریکا به پایان می رسد. 

کشف در حلقه کلمبوس

شهر نیویورک به دلیل تنوع فرهنگی و جمعیت های متنوع، دیگ ذوب جهان است. علاوه بر این، این مکان خانه ای برای آثار هنری مهم، بناهای تاریخی و نشانگرهایی است که تجسم حافظه تاریخی جمعی است که به نوبه خود ما را به عنوان آمریکایی و مردمی شکل می دهد. در حالی که برخی از مکان های حافظه تاریخی در شهر نیویورک قدیمی هستند، برخی در قرن 21 ساخته شده اندst قرن تا یادبود وقایع تاریخی مهمی که اثری پاک نشدنی بر مردم و ملت ما گذاشته است. در حالی که برخی از آن‌ها محبوبیت زیادی برای آمریکایی‌ها و گردشگران بین‌المللی دارند، برخی دیگر دیگر مانند زمانی که برای اولین بار ساخته شدند محبوبیتی ندارند.

یادبود 9 سپتامبر نمونه ای از یک مکان پربازدید حافظه جمعی در شهر نیویورک است. از آنجایی که خاطره 11 سپتامبر هنوز در ذهن ما تازه است، برنامه ریزی کرده بودم که تامل خود را به آن اختصاص دهم. اما همانطور که در سایر مکان‌های حافظه تاریخی در شهر نیویورک تحقیق می‌کردم، متوجه شدم که رویدادهای شارلوتزویل در آگوست 9 منجر به "مکالمه دشوار" (استون و همکاران، 11) در مورد بناهای تاریخی مورد احترام اما بحث‌برانگیز در آمریکا شده است. از زمان تیراندازی جمعی مرگبار در سال 2017 در کلیسای اسقفی متدیست امانوئل آفریقایی در چارلستون، کارولینای جنوبی، توسط دیلن روف، یکی از پیروان جوان گروه برتری نژاد سفید و طرفدار سرسخت نمادها و بناهای کنفدراسیون، بسیاری از شهرها به حذف مجسمه ها و سایر بناهای تاریخی رای داده اند. نماد نفرت و ظلم است.

در حالی که گفتگوی عمومی ملی ما عمدتاً بر روی یادبودها و پرچم کنفدراسیون متمرکز شده است، مانند موردی در شارلوتزویل که در آن شهر به حذف مجسمه رابرت ای لی از پارک رهایی رای داد، در شهر نیویورک تمرکز عمدتاً بر مجسمه کریستف کلمب است. و نمادی برای مردم بومی آمریکا و کارائیب است. به عنوان یک نیویورکی، در سال 2017 شاهد اعتراضات زیادی علیه مجسمه کریستف کلمب بودم. معترضان و مردم بومی خواستار برداشتن مجسمه کلمب از دایره کلمب شدند و مجسمه یا بنای ویژه ای به نمایندگی از مردم بومی آمریکا به جای کلمب ماموریت داده شود.

همانطور که اعتراضات ادامه داشت، به یاد دارم که این دو سوال را از خود پرسیدم: چگونه تجربه مردم بومی آمریکا و کارائیب باعث شده است که آنها آشکارا و شدیداً خواستار حذف یک افسانه شناخته شده تاریخی، کریستف کلمب شوند، که گفته شد آمریکا را کشف کرده اند؟ تقاضای آنها در 21 بر چه مبنایی توجیه می شودst قرن نیویورک سیتی؟ برای کشف پاسخ به این سؤالات، تصمیم گرفتم مجسمه کریستف کلمب را که از حلقه کلمبوس در شهر نیویورک به جهانیان ارائه می شود تأمل کنم و بررسی کنم که حضور آن در فضای عمومی شهر برای همه نیویورکی ها چه معنایی دارد.

وقتی نزدیک مجسمه کریستف کلمب در وسط دایره کلمب ایستادم، واقعاً از این که چگونه مجسمه ساز ایتالیایی، گائتانو روسو، زندگی و سفرهای کریستف کلمب را در یک بنای یادبود 76 فوتی به تصویر کشیده و به تصویر می کشد، شگفت زده شدم. بنای یادبود کلمب که در ایتالیا حکاکی شده بود، در ۱۳ اکتبر ۱۸۹۲ به مناسبت چهارصدمین سالگرد ورود کلمب به آمریکا در دایره کلمبوس نصب شد. اگرچه من یک هنرمند یا ملوان نیستم، اما می توانم بازنمایی دقیق سفر کلمب به قاره آمریکا را کشف کنم. به عنوان مثال، کلمب در این بنا به عنوان یک ملوان قهرمان به تصویر کشیده شده است که در حیرت از ماجراجویی های خود و شگفتی از اکتشافات جدید خود در کشتی خود ایستاده است. علاوه بر این، این بنای برنزی سه کشتی در زیر کریستف کلمب قرار دارد. همانطور که در وب سایت اداره پارک ها و تفریحات شهر نیویورک برای دانستن اینکه این کشتی ها چه هستند، تحقیق کردم، متوجه شدم که نام آنها نینااز پیمانه وزن مایع معادل نیم کوارت، و سانتا ماریا – سه کشتی که کلمب در اولین سفر خود از اسپانیا به باهاما استفاده کرد که در 3 آگوست 1492 حرکت کرد و در 12 اکتبر 1492 رسید. در پایین بنای یادبود کلمب موجودی بال مانند وجود دارد که شبیه یک فرشته نگهبان است.

اما در کمال تعجب و برای تقویت و تایید روایت غالب مبنی بر اینکه کریستف کلمب اولین کسی بود که آمریکا را کشف کرد، چیزی بر روی این بنای تاریخی وجود ندارد که نشان دهنده بومیان یا سرخپوستانی باشد که پیش از ورود کلمب در آمریکا زندگی می کردند. گروه او همه چیز در این بنای تاریخی درباره کریستف کلمب است. همه چیز روایت کشف قهرمانانه او از آمریکا را به تصویر می کشد.

همانطور که در بخش بعدی بحث شد، بنای یادبود کلمب یک مکان خاطره است نه تنها برای کسانی که برای آن هزینه کردند و آن را برپا کردند - آمریکایی های ایتالیایی - بلکه یک مکان تاریخی و خاطره برای بومیان آمریکایی است، زیرا آنها نیز چیزهای دردناک را به یاد می آورند. و هر بار که کریستف کلمب را در قلب شهر نیویورک می‌بینند، با کلمب و پیروانش مواجه می‌شوند. همچنین، مجسمه کریستف کلمب در حلقه کلمبوس در شهر نیویورک تبدیل شده است پایانه ad quo و پایانه آگهی quem (نقطه شروع و پایان) رژه روز کلمبوس هر ماه اکتبر. بسیاری از نیویورکی ها در حلقه کلمب جمع می شوند تا کشف و تهاجم خود به قاره آمریکا را با کریستف کلمب و گروهش دوباره تجربه کرده و دوباره تجربه کنند. با این حال، همانطور که آمریکایی‌های ایتالیایی - که هزینه ساخت و نصب این بنای تاریخی را پرداخت کردند - و آمریکایی‌های اسپانیایی که اجدادشان از سفرهای متعدد کلمب به قاره آمریکا حمایت مالی کردند و در نتیجه در این تهاجم شرکت کردند و از آن بهره بردند، و همچنین سایر آمریکایی‌های اروپایی آمریکایی با شادی در این روز جشن می‌گیرند. روز کلمب، بخشی از جمعیت آمریکا - بومیان یا سرخپوستان آمریکایی، صاحبان واقعی سرزمین جدید اما قدیمی به نام آمریکا - دائماً نسل کشی انسانی و فرهنگی خود را در دستان مهاجمان اروپایی یادآور می شوند، یک نسل کشی پنهان/خاموش. که در دوران کریستف کلمب و پس از آن اتفاق افتاد. این پارادوکس که بنای یادبود کلمب تجسم می کند اخیراً درگیری و مناقشه جدی را در مورد ارتباط تاریخی و نمادگرایی مجسمه کریستف کلمب در شهر نیویورک برانگیخته است.

مجسمه کریستف کلمب: یک بنای یادبود بحث برانگیز در شهر نیویورک

همانطور که به بنای باشکوه و زیبای کریستف کلمب در حلقه کلمبوس در شهر نیویورک نگاه می کردم، به بحث های بحث برانگیز این بنای تاریخی در زمان های اخیر نیز فکر می کردم. در سال 2017، به یاد دارم که معترضان زیادی را در حلقه کلمب دیدم که خواستار برداشتن مجسمه کریستف کلمب بودند. ایستگاه های رادیویی و تلویزیونی شهر نیویورک همگی در مورد جنجال های پیرامون بنای یادبود کلمبوس صحبت می کردند. طبق معمول، سیاستمداران ایالت نیویورک و شهر در مورد اینکه آیا بنای یادبود کلمبوس باید برداشته شود یا بماند، اختلاف نظر داشتند. از آنجایی که دایره کلمبوس و مجسمه کلمبوس در فضای عمومی و پارک شهر نیویورک قرار دارند، پس از آن باید مقامات منتخب شهر نیویورک به رهبری شهردار تصمیم بگیرند و اقدام کنند.

در سپتامبر 8، 2017، شهردار بیل دی بلازیو کمیسیون مشورتی شهردار در زمینه هنر شهر، بناهای تاریخی و نشانگرها را تأسیس کرد. (دفتر شهردار، 2017). این کمیسیون جلسات استماع برگزار کرد، دادخواست هایی از طرفین و مردم دریافت کرد و استدلال های قطبی در مورد اینکه چرا بنای یادبود کلمب باید بماند یا حذف شود جمع آوری کرد. نظرسنجی همچنین برای جمع آوری داده های اضافی و افکار عمومی در مورد این موضوع بحث برانگیز استفاده شد. بر اساس گزارش کمیسیون مشورتی شهردار در مورد هنر شهر، بناهای تاریخی و نشانگرها (2018)، «در مورد هر چهار لحظه در نظر گرفته شده در ارزیابی این بنا، اختلاف نظرهای ریشه ای وجود دارد: زندگی کریستف کلمب، قصد در زمان راه اندازی بنا، تأثیر و معنای فعلی آن، و آینده آن. میراث» (ص 28).

اول، بحث های زیادی پیرامون زندگی کریستف کلمب وجود دارد. برخی از مسائل مهم مرتبط با او شامل اینکه آیا کلمب واقعاً آمریکا را کشف کرد یا نه، یا آمریکا او را کشف کرد. آیا او با مردم بومی آمریکا و کارائیب که از او و اطرافیانش استقبال می کردند و به آنها میهمان نوازی می کردند، خوب رفتار می کرد یا با آنها بدرفتاری می کرد. آیا او و کسانی که پس از او آمدند، مردم بومی آمریکا و دریای کارائیب را قتل عام کردند یا نه. آیا اقدامات کلمب در آمریکا با هنجارهای اخلاقی مردم بومی آمریکا و کارائیب مطابقت داشت یا خیر. و اینکه آیا کلمب و کسانی که پس از او آمدند به اجبار مردم بومی آمریکا و کارائیب را از سرزمین، سنت ها، فرهنگ، مذهب، سیستم های حکومتی و منابع خود خلع کردند یا نه.

دوم، بحث های بحث برانگیز در مورد اینکه آیا بنای تاریخی کلمب باید بماند یا حذف شود، ارتباط تاریخی با زمان و قصد نصب / راه اندازی بنا دارد. برای درک بهتر مجسمه کریستف کلمب و دایره کلمب در شهر نیویورک، ضروری است که معنای یک ایتالیایی آمریکایی بودن را نه تنها در نیویورک بلکه در تمام نقاط دیگر ایالات متحده در سال 1892 که کلمبوس بنای تاریخی نصب و راه اندازی شد. چرا بنای یادبود کلمب در شهر نیویورک نصب شد؟ این بنای تاریخی برای آمریکایی های ایتالیایی که هزینه آن را پرداخت کردند و آن را نصب کردند، چه چیزی را نشان می دهد؟ چرا آمریکایی‌های ایتالیایی از بنای یادبود کلمب و روز کلمب شدیداً و پرشور دفاع می‌کنند؟ بدون اینکه به دنبال توضیحات بی شمار و حجیم برای این پرسش ها باشیم، الف پاسخ جان ویولا (2017)، رئیس بنیاد ملی ایتالیایی آمریکایی، قابل تأمل است:

برای بسیاری از مردم، از جمله برخی از ایتالیایی-آمریکایی ها، جشن کلمب به عنوان کوچک شمردن رنج مردم بومی در دست اروپایی ها تلقی می شود. اما برای افراد بی‌شماری در جامعه من، روز کلمبوس و کلمبوس، فرصتی برای جشن گرفتن مشارکت‌های ما در این کشور است. حتی قبل از ورود تعداد زیادی از مهاجران ایتالیایی در اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20، کلمب شخصیتی بود که علیه ایتالیا ستیزی رایج آن زمان تجمع می کرد. (بند 3-4)

نوشته‌های روی بنای یادبود کلمب در شهر نیویورک نشان می‌دهد که نصب و راه‌اندازی مجسمه کریستف کلمب از استراتژی آگاهانه آمریکایی‌های ایتالیایی برای تقویت هویت خود در جریان اصلی آمریکا به عنوان راهی برای پایان دادن به تراژدی‌ها، خصومت‌ها و تبعیضی که در آن زمان تجربه می کردند. آمریکایی‌های ایتالیایی احساس می‌کردند که مورد هدف قرار گرفته‌اند و مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرند، و بنابراین مشتاق بودند که در داستان آمریکایی گنجانده شوند. آنها نمادی از آنچه را که داستان آمریکایی، گنجاندن و اتحاد می دانند در شخص کریستف کلمب که اتفاقا یک ایتالیایی است، پیدا کردند. همانطور که ویولا (2017) بیشتر توضیح می دهد:

در واکنش به این قتل های غم انگیز بود که جامعه اولیه ایتالیایی-آمریکایی در نیویورک کمک های مالی خصوصی را جمع آوری کردند تا بنای یادبود در حلقه کلمبوس را به شهر جدیدشان بدهند. بنابراین این مجسمه که اکنون به عنوان نمادی از فتح اروپا تحقیر شده است، از همان ابتدا گواهی بر عشق به میهن از سوی جامعه ای از مهاجران بود که در تلاش برای یافتن پذیرش در خانه جدید و گاه خصمانه خود بودند... ما معتقدیم که کریستف کلمب نمایانگر ارزش های کشف و خطری که در قلب رویای آمریکایی قرار دارد و اینکه وظیفه ما به عنوان جامعه ای است که بیشترین ارتباط را با میراث او دارد که در خط مقدم یک مسیر حساس و جذاب رو به جلو باشیم. (بند 8 و 10)

دلبستگی و غرور قوی به بنای تاریخی کلمبوس که آمریکایی‌های ایتالیایی-آمریکایی نشان داده‌اند نیز به کمیسیون مشورتی شهردار در مورد هنر شهر، بناهای تاریخی و نشانگرها در طول جلسات عمومی آنها در سال 2017 آشکار شد. طبق گزارش کمیسیون (2018)، "کلمبوس" بنای یادبود در سال 1892، یک سال پس از یکی از فاجعه‌بارترین خشونت‌های ضدایتالیایی در تاریخ آمریکا ساخته شد: قتل عام فراقضایی یازده آمریکایی ایتالیایی آمریکایی که از جنایتی در نیواورلئان تبرئه شده بودند.» (ص 29). . به همین دلیل، آمریکایی های ایتالیایی به رهبری بنیاد ملی ایتالیایی آمریکایی به شدت و به شدت با برداشتن/جابجایی بنای یادبود کلمب از دایره کلمبوس مخالفت می کنند. به قول رئیس این سازمان، ویولا (2017)، «تخریب تاریخ» آن تاریخ را تغییر نمی دهد» (بند 7). علاوه بر این، ویولا (2017) و بنیاد ملی ایتالیایی آمریکایی او استدلال می کنند که:

یادبودهای زیادی برای فرانکلین روزولت وجود دارد، و اگرچه او اجازه داد آمریکایی‌های ژاپنی-آمریکایی و ایتالیایی-آمریکایی در طول جنگ جهانی دوم بازداشت شوند، اما ما به عنوان یک گروه قومی خواهان تخریب مجسمه‌های او نیستیم. همچنین ادای احترام تئودور روزولت را که در سال 1891، پس از کشته شدن 11 آمریکایی سیسیلی-آمریکایی متهم به دروغ در بزرگترین لینچ گسترده در تاریخ آمریکا، نوشت که به نظر او این رویداد «یک چیز نسبتاً خوب» نیست. (بند 8)

سوم، و با توجه به بحث فوق، بنای یادبود کلمب امروز برای بسیاری از نیویورکی‌هایی که اعضای جامعه ایتالیایی آمریکایی نیستند چه معنایی دارد؟ کریستف کلمب برای بومیان نیویورک و سرخپوستان آمریکایی کیست؟ حضور بنای یادبود کلمبوس در حلقه کلمبوس در شهر نیویورک چه تأثیری بر صاحبان اصلی شهر نیویورک و سایر اقلیت ها، به عنوان مثال، بومیان/ سرخپوستان آمریکایی و آمریکایی های آفریقایی تبار دارد؟ گزارش کمیسیون مشاوره شهرداری در مورد هنر شهر، بناهای تاریخی و نشانگرها (2018) نشان می‌دهد که «کلمب به عنوان یادآور نسل‌کشی مردم بومی در سراسر قاره آمریکا و شروع تجارت برده‌های فراآتلانتیک است» (ص. 28).

از آنجایی که امواج تغییر و آشکار شدن حقایق پنهان، سرکوب شده و روایت‌های خاموش شده در سراسر آمریکا شروع به وزیدن کرده است، میلیون‌ها نفر در آمریکای شمالی و دریای کارائیب شروع به زیر سوال بردن روایت غالب درباره کریستف کلمب و تاریخ آموخته‌اند. برای این فعالان، زمان آن فرا رسیده است که آنچه را که قبلاً در مدارس و گفتمان عمومی آموزش داده شده بود، برای حمایت از بخشی از جمعیت آمریکا به منظور بازآموزی و علنی کردن حقایق پنهان، پوشیده و سرکوب شده قبلی، فراموش کنند. بسیاری از گروه‌های فعال درگیر استراتژی‌های مختلفی برای افشای آنچه از نظر آنها حقیقت در مورد نمادگرایی کریستف کلمب است، بوده‌اند. برخی از شهرهای آمریکای شمالی، به عنوان مثال، لس آنجلس، "رسما جشن های روز کلمبوس را با روز مردم بومی جایگزین کرده اند" (ویولا، 2017، بند 2)، و همین تقاضا در شهر نیویورک نیز مطرح شده است. مجسمه کریستف کلمب در شهر نیویورک اخیراً در دستان کلمب و کاوشگران همکارش قرمز (یا رنگی) شده است که نماد خون است. گفته می شود یکی در بالتیمور تخریب شده است. و یکی در یونکرز، نیویورک، گفته شد که با خشونت و «بی تشریفاتی سر بریده شد» (Viola، 2017، بند 2). تمام این تاکتیک‌هایی که توسط فعالان مختلف در سرتاسر قاره آمریکا به کار می‌رود، هدف یکسانی دارند: شکستن سکوت. کشف روایت پنهان؛ داستان آنچه را که اتفاق افتاده از دیدگاه قربانیان بازگو کنید و بخواهید که عدالت ترمیمی - که شامل تصدیق آنچه اتفاق افتاده، غرامت یا جبران خسارت، و شفا است - اکنون و نه بعداً انجام شود.

چهارم، نحوه برخورد شهر نیویورک با این مناقشات پیرامون شخص و مجسمه کریستف کلمب، میراثی را که شهر برای مردم شهر نیویورک بر جای می گذارد، تعیین و تعریف می کند. در زمانی که بومیان آمریکا، از جمله مردم لناپ و آلگونکیان، در تلاش برای بازسازی، بازسازی و بازیابی هویت فرهنگی و سرزمین تاریخی خود هستند، بسیار مهم می شود که شهر نیویورک منابع کافی را برای مطالعه این بنای تاریخی بحث برانگیز اختصاص دهد، آن را به طرف های مختلف نشان می دهد، و درگیری را تشدید می کند. این به شهر کمک می‌کند تا سیستم‌ها و فرآیندهای حل تعارض فعال و بی‌طرفانه را برای مقابله با مسائل زمین، تبعیض و میراث برده‌داری به منظور ایجاد مسیری برای عدالت، آشتی، گفتگو، شفای جمعی، برابری و برابری توسعه دهد.

سوالی که در اینجا به ذهن متبادر می‌شود این است: آیا شهر نیویورک می‌تواند بنای یادبود کریستف کلمب را در حلقه کلمبوس بدون ادامه احترام گذاشتن به "یک شخصیت تاریخی که اقداماتش در رابطه با مردمان بومی نشان‌دهنده آغاز سلب مالکیت، بردگی و نسل‌کشی است؟" (کمیسیون مشورتی شهردار در مورد هنر شهر، بناهای تاریخی و نشانگرها، 2018، ص 30). توسط برخی از اعضای انجمن استدلال می شود کمیسیون مشورتی شهردار در مورد هنر شهر، بناهای تاریخی و نشانگرها (2018) که بنای یادبود کلمب نمادی از:

اقدامی برای محو بومیان و بردگی. کسانی که تا این حد تحت تاثیر قرار گرفته اند، آرشیو عمیق حافظه و تجربه زیسته ای را که در بنای یادبود با آن مواجه می شوند را در خود حمل می کنند... مکان برجسته مجسمه این تصور را تایید می کند که کسانی که فضا را کنترل می کنند قدرت دارند، و تنها راه برای محاسبه کافی با این قدرت، حذف یا برداشتن آن است. مجسمه را جابجا کنید به منظور حرکت به سمت عدالت، این اعضای کمیسیون تشخیص می‌دهند که برابری به این معناست که افراد مشابه همیشه پریشانی را تجربه نمی‌کنند، بلکه این یک وضعیت مشترک است. عدالت یعنی پریشانی دوباره توزیع می شود. (ص 30)  

رابطه بین بنای تاریخی کلمب و حافظه تاریخی آسیب زا مردمان بومی آمریکا و کارائیب و همچنین آمریکایی های آفریقایی تبار از دریچه های نظری حافظه تاریخی بهتر توضیح داده خواهد شد.

تئوری های حافظه تاریخی در مورد این بنای تاریخی بحث برانگیز به ما چه می گویند؟

سلب مالکیت مردم از سرزمین یا اموالشان و استعمار هرگز یک اقدام صلح آمیز نیست، بلکه تنها با تجاوز و زور به دست می آید. برای مردم بومی آمریکا و دریای کارائیب که مقاومت زیادی برای محافظت و نگهداری از آنچه طبیعت به آنها عطا کرده بود نشان دادند و در این راه کشته شدند، سلب مالکیت آنها از سرزمینشان یک اقدام جنگی است. در کتابش، جنگ نیرویی است که به ما معنا می دهدهجز (2014) معتقد است که جنگ «بر فرهنگ مسلط می‌شود، حافظه را تحریف می‌کند، زبان را فاسد می‌کند، و همه چیز را در اطراف آن آلوده می‌کند... جنگ ظرفیت شر را که نه چندان دور در زیر سطح همه ما پنهان شده است، آشکار می‌کند. و به همین دلیل است که برای بسیاری، بحث درباره جنگ پس از پایان آن بسیار سخت است» (ص 3). این بدان معنی است که حافظه تاریخی و تجربیات آسیب زا مردمان بومی آمریکا و کارائیب تا همین اواخر ربوده، سرکوب شده و به فراموشی سپرده شده است، زیرا عاملان آن نمی خواستند چنین حافظه تاریخی آسیب زا منتقل شود.

جنبش مردمان بومی برای جایگزینی بنای یادبود کلمب با بنای یادبودی به نمایندگی از مردم بومی، و درخواست آنها برای جایگزینی روز کلمب با روز مردم بومی، نشان می دهد که تاریخ شفاهی قربانیان به تدریج در حال بیان است تا تجارب آسیب زا و دردناک را روشن کند. آنها صدها سال تحمل کردند. اما برای عاملانی که روایت را کنترل می‌کنند، هجز (2014) تأیید می‌کند: «در حالی که ما مردگان خود را ستایش می‌کنیم و سوگواری می‌کنیم، به طرز عجیبی نسبت به کسانی که می‌کشیم بی‌تفاوت هستیم» (ص 14). همانطور که در بالا ذکر شد، آمریکایی‌های ایتالیایی بنای یادبود کلمبوس را ساختند و نصب کردند و همچنین برای روز کلمب لابی کردند تا میراث و مشارکت خود در تاریخ آمریکا را جشن بگیرند. با این حال، از آنجایی که جنایات مرتکب شده علیه مردم بومی آمریکا و کارائیب در طول و پس از ورود کلمب به قاره آمریکا هنوز به طور عمومی مورد توجه قرار نگرفته و به رسمیت شناخته نشده است، آیا جشن کلمب با بنای یادبود مرتفع او در متنوع ترین شهر این کشور آیا جهان بی تفاوتی و انکار خاطره دردناک مردمان بومی این سرزمین را تداوم نمی بخشد؟ همچنین، آیا غرامت یا جبران عمومی برای برده داری که با ورود کلمب به قاره آمریکا مرتبط است وجود داشته است؟ جشن یک طرفه یا آموزش حافظه تاریخی بسیار مشکوک است.

برای قرن‌ها، مربیان ما به سادگی روایتی یک‌طرفه درباره ورود کریستف کلمب به قاره آمریکا را بازگو کرده‌اند - یعنی روایت کسانی که در قدرت هستند. این روایت اروپایی محور درباره کلمب و ماجراهای او در قاره آمریکا در مدارس آموزش داده شده، در کتاب ها نوشته شده است، در حوزه های عمومی مورد بحث قرار گرفته و بدون بررسی انتقادی و زیر سؤال بردن صحت و سقم آن برای تصمیم گیری های سیاست گذاری عمومی استفاده شده است. بخشی از تاریخ ملی ما شد و مورد اعتراض قرار نگرفت. از یک دانش آموز کلاس اول ابتدایی بپرسید که اولین کسی بود که آمریکا را کشف کرد و او به شما خواهد گفت که کریستف کلمب است. سوال این است: کریستف کلمب آمریکا را کشف کرد یا آمریکا او را کشف کرد؟ انگل (1999) در "زمینه همه چیز است: ماهیت حافظه" مفهوم حافظه رقابتی را مورد بحث قرار می دهد. چالش مرتبط با حافظه فقط نحوه به خاطر سپردن و انتقال آن چیزی نیست که به خاطر سپرده می‌شود، بلکه تا حد زیادی این است که آیا چیزی که منتقل می‌شود یا با دیگران به اشتراک گذاشته می‌شود – یعنی داستان یا روایت فرد – مورد بحث است یا خیر. چه به عنوان صحیح پذیرفته شود و چه به عنوان نادرست رد شود. آیا هنوز می‌توانیم این روایت را حفظ کنیم که کریستف کلمب اولین کسی بود که حتی در 21 سالگی آمریکا را کشف کرد.st قرن؟ در مورد آن بومی هایی که قبلاً در آمریکا زندگی می کردند چطور؟ یعنی نمی دانستند در آمریکا زندگی می کنند؟ آیا آنها نمی دانستند کجا هستند؟ یا آنقدر انسان نیستند که بدانند در آمریکا هستند؟

مطالعه دقیق و عمیق تاریخ شفاهی و کتبی مردمان بومی آمریکا و کارائیب تأیید می کند که این بومیان فرهنگ و شیوه های زندگی و ارتباط به خوبی توسعه یافته داشتند. تجارب تروماتیک آنها از کلمب و مهاجمان پس از کلمب از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود. این بدان معناست که در درون گروه‌های مردم بومی و همچنین سایر اقلیت‌ها، چیزهای زیادی به یادگار مانده و منتقل می‌شود. همانطور که انگل (1999) تأیید می کند، «هر خاطره، به نحوی یا دیگری، بر تجربه درونی یادآوری استوار است. بیشتر اوقات این بازنمایی های داخلی به طرز شگفت آوری دقیق هستند و منابع غنی اطلاعاتی را در اختیار ما قرار می دهند» (ص 3). چالش این است که بدانیم "بازنمایی داخلی" یا یادآوری چه کسی دقیق است. آیا باید به پذیرش وضعیت موجود ادامه دهیم - روایت قدیمی و غالب در مورد کلمب و قهرمانی او؟ یا اینکه اکنون باید ورق بزنیم و واقعیت را از چشم کسانی ببینیم که سرزمین‌هایشان به زور گرفته شده و اجدادشان هم در دستان کلمب و امثال او قربانی نسل‌کشی انسانی و فرهنگی شده‌اند؟ به ارزیابی خود من، وجود بنای یادبود کلمب در قلب منهتن در شهر نیویورک، سگ خوابیده را بیدار کرده است تا پارس کند. اکنون می‌توانیم به روایت یا داستان متفاوتی درباره کریستف کلمب از دیدگاه کسانی گوش دهیم که اجدادشان او و جانشینانش را تجربه کرده‌اند - مردمان بومی آمریکا و کارائیب.

برای درک اینکه چرا مردم بومی آمریکا و کارائیب از حذف بنای یادبود کلمبوس و روز کلمب و جایگزینی آنها با بنای یادبود مردمان بومی و روز مردم بومی دفاع می کنند، باید مفاهیم تروما و سوگواری جمعی را دوباره بررسی کرد. در کتابش، خطوط خونی از غرور قومی تا تروریسم قومی، ولکان، (1997) نظریه ترومای انتخابی را پیشنهاد می کند که با سوگواری حل نشده مرتبط است. ترومای منتخب طبق ولکان (1997) «خاطره جمعی از یک مصیبتی را که زمانی بر سر اجداد یک گروه آمده است، توصیف می کند. این بیشتر از یک خاطره ساده است. این یک بازنمایی ذهنی مشترک از وقایع است که شامل اطلاعات واقع بینانه، انتظارات خیالی، احساسات شدید و دفاع در برابر افکار غیرقابل قبول است» (ص 48). صرفاً تشخیص اصطلاح، ترومای انتخاب شده، نشان می دهد که اعضای گروه مانند مردمان بومی آمریکا و کارائیب یا آمریکایی های آفریقایی تبار تجربیات آسیب زا را که در دست کاشفان اروپایی مانند کریستف کلمب متحمل شده بودند، با کمال میل انتخاب کردند. اگر اینطور بود، من با نویسنده مخالف بودم، زیرا ما آن تجربیات آسیب زا را که از طریق بلایای طبیعی یا بلایای ساخته دست بشر به ما وارد می شود، برای خود انتخاب نمی کنیم. اما مفهوم ترومای انتخاب شده همانطور که توسط نویسنده توضیح داده شده است "بازتابی از تعریف ناخودآگاه یک گروه بزرگ از هویت خود با انتقال فرانسلی خود آسیب دیده با خاطره ترومای اجداد" (ص. 48).

پاسخ ما به تجربیات آسیب زا خود به خود و در بیشتر موارد ناخودآگاه است. اغلب ما با عزاداری پاسخ می دهیم و ولکان (1997) دو نوع عزاداری را شناسایی می کند: غم بحران که غم یا دردی است که احساس می کنیم و کار عزاداری که فرآیند عمیق‌تری برای درک آنچه برای ما رخ داده است - حافظه تاریخی ما. زمان عزاداری یک زمان شفابخش است و روند بهبودی زمان بر است. با این حال، عوارض در این مدت ممکن است زخم را دوباره باز کند. حضور بنای یادبود کلمب در قلب منهتن، نیویورک و در شهرهای دیگر در سراسر ایالات متحده و همچنین جشن سالانه روز کلمبوس، زخم ها و جراحات، تجربیات دردناک و آسیب زا وارده بر بومیان/ سرخپوستان و آفریقایی ها را دوباره باز می کند. بردگان توسط مهاجمان اروپایی در قاره آمریکا به رهبری کریستف کلمب. برای تسهیل روند درمان جمعی مردم بومی آمریکا و کارائیب، خواسته شده است که بنای یادبود کلمب برداشته شود و بنای یادبود مردم بومی جایگزین شود. و روز کلمب با روز مردم بومی جایگزین شود.

همانطور که ولکان (1997) اشاره می کند، سوگواری دسته جمعی اولیه شامل برخی از آیین ها - فرهنگی یا مذهبی - به منظور درک آنچه برای گروه اتفاق افتاده است. یکی از راه‌های سوگواری مثبت جمعی، یادبود از طریق چیزی است که ولکان (1997) آن را اشیاء پیوند دهنده می‌نامد. پیوند دادن اشیا به تسکین خاطرات کمک می کند. ولکان (1997) معتقد است که «ساخت بناهای تاریخی پس از خسارات شدید جمعی جایگاه ویژه خود را در سوگ اجتماعی دارد. چنین اقداماتی تقریباً یک ضرورت روانی است» (ص 40). چه از طریق این یادبودها و چه از طریق تاریخ شفاهی، خاطره آنچه رخ داده به نسل آینده منتقل می شود. «از آنجایی که خودانگاره‌های آسیب‌دیده که توسط اعضای گروه منتقل می‌شوند، همگی به یک مصیبت اشاره می‌کنند، آنها بخشی از هویت گروه می‌شوند، نشانگر قومی روی بوم چادر قومی» (ولکان، 1997، ص 45). به نظر ولکان (1997)، «خاطره ترومای گذشته برای چندین نسل خفته باقی می ماند، در DNA روانی اعضای گروه نگهداری می شود و در سکوت در فرهنگ - برای مثال در ادبیات و هنر - به رسمیت شناخته می شود، اما دوباره با قدرت ظاهر می شود. فقط تحت شرایط خاص» (ص 47). برای مثال سرخپوستان آمریکا/بومیان آمریکا نابودی اجداد، فرهنگ ها و تصرف اجباری سرزمین هایشان را فراموش نمی کنند. هر شیء مرتبطی مانند بنای یادبود یا مجسمه کریستف کلمب باعث ایجاد حافظه جمعی آنها از نسل کشی انسانی و فرهنگی در دست مهاجمان اروپایی خواهد شد. این ممکن است باعث آسیب بین نسلی یا اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) شود. جایگزینی بنای یادبود کلمبوس با بنای یادبود مردمان بومی از یک سو و جایگزینی روز کلمب با روز مردم بومی از سوی دیگر، نه تنها به بیان داستان واقعی درباره آنچه اتفاق افتاده کمک می کند. مهمتر از همه، این گونه حرکات صمیمانه و نمادین سرآغاز جبران، عزاداری و شفای جمعی، بخشش و گفتگوی سازنده سازنده خواهد بود.

اگر اعضای گروه با خاطره مشترک فاجعه نتوانند بر حس ناتوانی خود غلبه کنند و عزت نفس خود را ایجاد کنند، در حالت قربانی و ناتوانی باقی خواهند ماند. بنابراین، برای مقابله با ترومای جمعی، نیاز به فرآیند و تمرینی وجود دارد که ولکان (1997) آن را پوشاندن و برون‌سازی می‌نامد. گروه‌های آسیب‌دیده باید «تصاویر (تصاویر) آسیب‌دیده (حبس‌شده) خود را در بر گیرند و آن‌ها را بیرون از خود کنترل کنند» (ص 42). بهترین راه برای انجام این کار، از طریق یادبودهای عمومی، بناهای تاریخی، سایر مکان های حافظه تاریخی و شرکت در گفتگوهای عمومی در مورد آنها بدون ترس و وحشت است. راه اندازی بنای یادبود مردم بومی و جشن گرفتن سالانه روز مردم بومی به مردم بومی آمریکا و کارائیب کمک می کند تا آسیب های جمعی خود را به جای اینکه هر بار که بنای یادبود کلمب را در قلب شهرهای آمریکایی می بینند درونی کنند، بیرونی کنند.

اگر خواست مردم بومی آمریکا و دریای کارائیب را بتوان با توسل به نظریه ولکان (1997) در مورد ترومای منتخب توضیح داد، چگونه کاشفان اروپایی به نمایندگی از کریستف کلمب که بنای یادبود و میراثش با شور و اشتیاق توسط جامعه ایتالیایی آمریکایی محافظت می شود، می توانستند. فهمیده؟ در فصل پنجم کتابش، خطوط خونی از غرور قومی تا تروریسم قومی، ولکان، (1997) نظریه "شکوه انتخابی - ما بودن: شناسایی و مخازن مشترک" را بررسی می کند. تئوری «جلال برگزیده» طبق نظر ولکان (1997) «بازنمایی ذهنی یک رویداد تاریخی را که احساس موفقیت و پیروزی را القا می‌کند» [و این که] «می‌تواند اعضای یک گروه بزرگ را گرد هم آورد» توضیح می‌دهد (ص. 81). . برای آمریکایی‌های ایتالیایی، سفر کریستف کلمب به قاره آمریکا با تمام آنچه همراه بود، یک اقدام قهرمانانه است که آمریکایی‌های ایتالیایی باید به آن افتخار کنند. در زمان کریستف کلمب درست مانند زمانی که بنای یادبود کلمب در حلقه کلمب در شهر نیویورک به بهره برداری رسید، کریستف کلمب نمادی از افتخار، قهرمانی، پیروزی و موفقیت و همچنین مظهر داستان آمریکایی بود. اما افشای اعمال او در قاره آمریکا توسط نوادگان کسانی که او را تجربه کردند، کلمب را به عنوان نمادی از نسل کشی و انسانیت زدایی به تصویر کشیده است. به گفته ولکان (1997)، «برخی رویدادها که در ابتدا ممکن است پیروز به نظر برسند، بعداً تحقیرآمیز تلقی می شوند. برای مثال، «پیروزی‌های» آلمان نازی توسط اکثر نسل‌های بعدی آلمانی‌ها جنایتکارانه تلقی می‌شد» (ص 82).

اما، آیا در جامعه ایتالیایی آمریکایی - متولیان روز و بنای یادبود کلمب - به دلیل رفتار کلمب و جانشینانش با بومیان/ سرخپوستان در قاره آمریکا محکومیت جمعی وجود دارد؟ به نظر می رسد که آمریکایی های ایتالیایی بنای یادبود کلمب را نه تنها برای حفظ میراث کلمب، بلکه مهمتر از همه برای ارتقای وضعیت هویتی خود در جامعه بزرگتر آمریکا و همچنین استفاده از آن به عنوان راهی برای ادغام کامل خود و ادعای جایگاه خود در داخل ایجاد کردند. داستان آمریکایی ولکان (1997) آن را به خوبی توضیح می دهد و می گوید که «شکوه های انتخاب شده به عنوان راهی برای تقویت عزت نفس یک گروه دوباره فعال می شوند. مانند آسیب های منتخب، با گذشت زمان به شدت اسطوره می شوند» (ص 82). این دقیقاً در مورد بنای یادبود کلمب و روز کلمب صدق می کند.

نتیجه

تأمل من در مورد بنای تاریخی کلمب، اگرچه مفصل است، به دلایلی محدود است. درک مسائل تاریخی پیرامون ورود کلمب به قاره آمریکا و تجربیات زیسته مردمان بومی آمریکا و دریای کارائیب در آن زمان نیازمند زمان و منابع تحقیقاتی زیادی است. اگر بخواهم در آینده در مورد این تحقیق توضیح دهم، می توانم اینها را داشته باشم. با در نظر گرفتن این محدودیت‌ها، این مقاله قصد دارد از بازدید من از بنای تاریخی کلمبوس در حلقه کلمبوس در شهر نیویورک استفاده کند تا بازتابی انتقادی در مورد این بنای تاریخی و موضوع بحث‌برانگیز آغاز کند.

اعتراض‌ها، طومارها و درخواست‌ها برای حذف بنای یادبود کلمبوس و لغو روز کلمب در چند وقت اخیر، نیاز به تأمل انتقادی در مورد این موضوع را برجسته می‌کند. همانطور که این مقاله تاملی نشان داده است، جامعه ایتالیایی آمریکایی - متولی بنای یادبود کلمب و روز کلمب - آرزو می کند که میراث کلمب همانطور که در روایت غالب بیان شده است، همانطور که هست حفظ شود. با این حال، جنبش های طرفدار مردم بومی خواستار این هستند که بنای یادبود کلمبوس با بنای یادبود مردم بومی و روز کلمب با روز مردم بومی جایگزین شود. بر اساس گزارش کمیسیون مشاوره شهرداری در مورد هنر شهر، بناهای تاریخی و نشانگرها (2018)، «هر چهار لحظه در نظر گرفته شده در زمان در ارزیابی این بنای تاریخی ریشه دارد: زندگی کریستف کلمب، نیت در زمان راه اندازی بنای تاریخی، تأثیر و معنای فعلی آن و میراث آینده آن» (ص 28).

برخلاف روایت غالبی که اکنون مورد مناقشه قرار گرفته است (Engel, 1999)، مشخص شده است که کریستف کلمب نمادی از نسل کشی انسانی و فرهنگی بومیان/ سرخپوستان در قاره آمریکا است. سلب مالکیت مردمان بومی آمریکا و دریای کارائیب از سرزمین و فرهنگ آنها یک اقدام صلح آمیز نبود. این یک اقدام تجاوزکارانه و جنگی بود. با این جنگ، فرهنگ، حافظه، زبان و هر آنچه که داشتند تحت سلطه، تحریف، فاسد و آلوده شد (هجز، 2014). بنابراین مهم است که کسانی که «سوگواری حل نشده» دارند - چیزی که ولکان (1997) آن را «ترومای منتخب» می‌نامد - جایی برای اندوه، سوگواری، بیرونی‌سازی آسیب بین نسلی و شفا یافتن داده شود. زیرا «ساخت بناهای تاریخی پس از خسارات شدید جمعی جایگاه ویژه خود را در عزاداری های اجتماعی دارد. چنین اعمالی تقریباً یک ضرورت روانی هستند» (ولکان (1997، ص 40).

21st قرن زمانی برای شکوه در دستاوردهای غیرانسانی و فجیع قدرتمندان گذشته نیست. زمانی برای جبران، شفا، گفتگوی صادقانه و باز، تصدیق، توانمندسازی و اصلاح امور است. من معتقدم که اینها در شهر نیویورک و در شهرهای دیگر در سراسر قاره آمریکا امکان پذیر است.

منابع

انگل، اس (1999). زمینه همه چیز است: ماهیت حافظه. نیویورک، نیویورک: WH Freeman and Company.

هجز، سی (2014). جنگ نیرویی است که به ما معنا می دهد. نیویورک، نیویورک: امور عمومی.

کمیسیون مشورتی شهردار در مورد هنر شهر، بناهای تاریخی و نشانگرها. (2018). به شهر گزارش دهید نیویورک. برگرفته از https://www1.nyc.gov/site/monuments/index.page

اداره پارک ها و تفریحات شهر نیویورک. (دوم). کریستف کلمب. بازیابی شده در 3 سپتامبر 2018 از https://www.nycgovparks.org/parks/columbus-park/monuments/298.

دفتر شهردار (2017، 8 سپتامبر). شهردار دی بلازیو کمیسیون مشورتی شهردار را معرفی کرد در هنر شهر، بناهای تاریخی و نشانگرها. برگرفته از https://www1.nyc.gov/office-of-the-mayor/news/582-17/mayor-de-blasio-names-mayoral-advisory-commission-city-art-monuments-markers

Stone, S., Patton, B., & Heen, S. (2010). مکالمات دشوار: نحوه بحث در مورد آنچه مهم است اکثر. نیویورک، نیویورک: کتاب های پنگوئن.

Viola, JM (2017، 9 اکتبر). خراب کردن مجسمه های کلمب تاریخ من را نیز از بین می برد. برگرفته از https://www.nytimes.com/2017/10/09/opinion/christopher-columbus-day-statue.html

Volkan, V. (1997). خطوط خونی از غرور قومی تا تروریسم قومی. بولدر، کلرادو: مطبوعات Westview.

باسیل اوگورجی، دکتری. رئیس و مدیر عامل مرکز بین المللی میانجیگری قومی-مذهبی، نیویورک است. این مقاله در ابتدا در کنفرانس مجله مطالعات صلح و درگیری، دانشگاه نوا جنوب شرقی، فورت لادردیل، فلوریدا.

اشتراک گذاری

مقالات مرتبط

آیا چندین حقیقت می توانند به طور همزمان وجود داشته باشند؟ در اینجا آمده است که چگونه یک انتقاد در مجلس نمایندگان می تواند راه را برای بحث های سخت اما انتقادی در مورد مناقشه اسرائیل و فلسطین از دیدگاه های مختلف هموار کند.

این وبلاگ با اذعان به دیدگاه‌های مختلف به درگیری اسرائیل و فلسطین می‌پردازد. این مقاله با بررسی انتقادات نماینده رشیده طالب آغاز می‌شود، و سپس گفتگوهای رو به رشد میان جوامع مختلف - در سطح محلی، ملی و جهانی - را در نظر می‌گیرد که شکافی را که در اطراف وجود دارد برجسته می‌کند. این وضعیت بسیار پیچیده است و شامل مسائل متعددی مانند اختلاف بین مذاهب و قومیت‌های مختلف، برخورد نامتناسب با نمایندگان مجلس در فرآیند انضباطی اتاق، و یک درگیری عمیق بین نسلی است. پیچیدگی‌های محکومیت طلیب و تأثیر لرزه‌ای که بر بسیاری از افراد گذاشته است، بررسی وقایع بین اسرائیل و فلسطین را حیاتی‌تر می‌کند. به نظر می رسد همه پاسخ های درستی دارند، اما هیچ کس نمی تواند موافق باشد. چرا باید اینجوری باشه؟

اشتراک گذاری

ادیان در ایگبولند: تنوع، ارتباط و تعلق

دین یکی از پدیده های اجتماعی-اقتصادی است که تأثیرات غیرقابل انکاری بر بشریت در هر جای دنیا دارد. به همان اندازه که مقدس به نظر می رسد، دین نه تنها برای درک وجود هر جمعیت بومی مهم است، بلکه در زمینه های بین قومی و توسعه ای نیز مرتبط است. شواهد تاریخی و قوم‌نگاری درباره مظاهر و نام‌گذاری‌های مختلف پدیده دین فراوان است. ملت ایگبو در جنوب نیجریه، در دو سوی رودخانه نیجر، یکی از بزرگ‌ترین گروه‌های فرهنگی کارآفرین سیاه‌پوست در آفریقا است، با شور مذهبی بی‌گمان که بر توسعه پایدار و تعاملات بین قومیتی در مرزهای سنتی آن دلالت دارد. اما چشم انداز مذهبی ایگبولند دائما در حال تغییر است. تا سال 1840، دین(های) غالب ایگبو بومی یا سنتی بود. کمتر از دو دهه بعد، زمانی که فعالیت مبلغان مسیحی در این منطقه آغاز شد، نیروی جدیدی آزاد شد که در نهایت منظره مذهبی بومی منطقه را دوباره پیکربندی کرد. مسیحیت رشد کرد تا سلطه این دومی را کوچک کند. قبل از صدمین سالگرد مسیحیت در ایگبولند، اسلام و دیگر مذاهب کمتر سلطه گر برای رقابت با ادیان بومی ایگبو و مسیحیت به وجود آمدند. این مقاله تنوع مذهبی و ارتباط عملکردی آن با توسعه هماهنگ در ایگبولند را دنبال می‌کند. داده های خود را از آثار منتشر شده، مصاحبه ها و مصنوعات می گیرد. این استدلال می‌کند که با ظهور مذاهب جدید، چشم‌انداز مذهبی ایگبو به تنوع و/یا سازگاری، یا برای فراگیری یا انحصار در میان ادیان موجود و در حال ظهور، برای بقای ایگبو ادامه خواهد داد.

اشتراک گذاری